کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

کیانا از نوزادی تا نوپایی (دوماهگی)

توی این یک ماه کیانا جونم خوب وزن گرفت. همیشه در حال دست و پا زدن بود خیلی تند و سریع و قدرتمند این کارو انجام می داد. یادمه یکبار که مامانیش اونو قنداق کرده بود اونقدر دست و پا زده بود تا خودشو از قنداق آزاد کنه و یکی از دستاشو از یقه بلوزش در آورده بود.  خوب یادمه که شب ها خیلی زیاد گریه میکرد. من و باباکاوه نوبتی بغلش میکردیم و توی خونه دورش می دادیم تا بخوابه .چه لالایی هایی که واسش نمی خوندیم تازه باباکاوه شم شاعرانه ش گل میکرد و نصفه شبی واسه گل دخترش فی البداهه شعر می گفت. این کارها تا دم دمای صبح ادامه داشت. تو ماه دوم تولد،کیانا جون برای اولین بار یک مسافرت کوچک به تهران داشت. اونجا مامانی و...
18 مرداد 1390

آتیش پاره خونه ما

پاورچین پاورچین رفتم سمت اتاق. چند دقیقه ای بود قهر کرده بود ولی هیچ صدایی نمی اومد هر چی صداش کردم : کیاناجونم، دخترم، گل دخترم بیا دیگه ناز نکن مامی دیگه حالی واسش نمونده بیاد نازکشی. حدس زدم داره یک کارهایی میکنه در اتاق رو باز کردم دیدم عینک به چشماش   و روی تخت نشسته بود چشمهای شیطونش پشت عینک آفتابی مشخص نبود ولی از خنده های زیرزیرکی معلوم بود داره یک چیزهایی کشف میکنه. تا منو دید جیغ کشید ولی نمیدونست کدوم طرف فرار کنه واسه همین هم پرید تو بغلم و دوتا ماچ واسه خودشیرینی رو صورتم گذاشت. من هم فوراً لحظه رو شکار کردم این هم چندتا از عکس های آتیش پاره خونه ما موقع آتیش سوزوندن!!! ...
14 مرداد 1390

فرار از گرما

    روزه گرفتن توی این گرمای طاقت فرسا حقیقتاً کار دشواریه، ولی شیرینی لحظه اذان و افطاری تحملشو راحت تر میکنه. دیگه حتی کولر هم جواب نمیده برای فرار از گرما و کلافگی روزی یکی دوبار با کیانا میریم حمام. اینطوری هم به کیانا خوش میگذره هم زمان زودتر میگذره و بالاخره خنک میشیم. امروز کیانا تو حمام حسابی شیطنت کرد کاسه حمومشو پر آب میکرد و یهو رو سرش خالی میکرد بعدش هم عین کلاه میذاشت روی سرش و بلند جیغ میکشید. این هم چندتا عکس داغ داغ تابستونی از کیانا، توی حمام مشغول شیطنت!!     ...
14 مرداد 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی ( یک ماهگی)

امروز داشتم گذشته رو تو ذهنم مرور میکردم روزهایی که کیانا تازه به دنیا اومده بود خیلی کوچیک بود روزهایی که ساعت ها کنارش مینشستم تا چشمهاشو باز کنه. ریزه میزه مامان تا چشمهاشو باز میکرد زودی باباکاوه رو صدا میزدم بدو بیا که کیانا کوچولو چشمهای نازنازیشو باز کرده با چشمهای خمار و خواب آلودش به ما نگاهی میکرد و بعدش به خودش می پیچید و گریه رو آغاز میکرد با زبون بی زبونی میگفت: بابا من گشنمه، شیر میخوام یالا!! و دوباره خواب.  کیانا جون هفت روزش بود که سال نو اومد و شگین خوش قدم و خوش یمن سال 1389 ما شد. ایناهاش این عکسشه.      یادمه این اولین عکسی بود که ازش موقعی انداخت...
14 مرداد 1390

میهمانی خدا

جویند همه هلال و من ابرویت گیرند همه روزه و من گیسویت   از جمله ای دوازده ماه تمام یک ماه مبارک است ، آن هم رویت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان پیشاپیش برشما مبارک باد ...
12 مرداد 1390

ربنا

رمضان بدون شهد شیرین ربنای استاد شجریان لطفی نداره امیدوار بودم امسال ماه رمضان دوباره سر سفره افطار شیرینی رطب ربنای استاد شجریان را بچشیم اما مثل اینکه نشد بنابراین دست به کار شدم حالا این شبها قبل اذان سری به وبلاگ کیانا میزنیم و به نوای ملکوتی ربنا گوش میدیم اینطوری حال و هوای ماه رمضان رو بهتر حس میکنیم. تقدیم به تمام روزه داران. روزه هاتون قبول. ماهم دعا کنید. سوره آل عمران – آیه شماره۸   رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ  ترجمه فارسی :  پروردگارا ! دل هایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودى منحرف مکن ، و از سوى خود رحم...
12 مرداد 1390

آقدا قدا!!!!

امروز میخوام از شیرین کاری های گوگولی مامان براتون بگم.   تازگی ها وقتی مهمون میاد خونمون کیانا جون سریع عکسهاشو که روی دیواره، دونه به دونه نشون همه میده و با زبون خودش شروع میکنه به تعریف کردن مثلاً میگه: نی نیه، آخه، آقدا قدا. هر صبح هم که از خواب بیدار میشه یک دور عکساشو میبینه و آقدا قداشون میکنه. این دخملی ما علاوه براینکه عاشق آب بازیه، آب خوردن هم خیلی دوست داره. همیشه لیوانش دستشه و جلوی در یخچال وایستاده و پشت سرهم بدون لحظه ای توقف میگه: آب بریز، آب بریز،آب بریز ... اونقدر میگه تا واسش آب بریزم. گاهی اوقات شاید بالای 20 مرتبه این جمله رو تکرار میکنه. کلاً در تکرار پشت سرهم کلمات ید طو...
10 مرداد 1390

همه چی آرومه من چقدر خوشبختم!!

راست که میگن دخترها مادر به دنیا میان. یعنی از همون کوچیکی سعی میکنن مادر بودن رو تجربه کنند با عروسکهاشون ویا با دوستهاشون خاله بازی میکنن. >www.kalfaz.blogfa.com دقیقاً همون کارهایی رو میکنن که ما مادرها انجام میدیم،همون حرفهایی رو میزنند که ما روزمره اونهارو به کار میبریم. خلاصه یک طوطی کوچولوی باهوش از صبح تا شب داره همه کارهای ما رو ضبط میکنه و چند روز بعد و یا همون لحظه واسمون  پخش میکنه طوریکه که گاهی اوقات از تعجب میگیم: واا اینارو از کجا یاد گرفته؟ همون موقع هم یادمون میاد که دقیقاً این همون کاریه که  مثلاً دیروز انجامش دادیم و یا حرفیه که همین چند دقیقه پیش زدیم. >www.kalfaz.blogfa.com دختر گوگولی، نازنازی م...
10 مرداد 1390