کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 6 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

اولين سفر هوايي

سحرگاه 94/5/19 من و دختر نازم به سمت تهران پرواز كرديم. اين اولين سفر هوايي دخترم بود. يه روز گرم آفتابي ساحل بابلسر تولد رادين جون با حضور دوستان كلاس زبان و تيچر مهربونتون مهتا و كيانا از راست به چپ: اميرعلي- مهتا - كيانا- رادين جون- ايليا اين هم رادين جون كه وقتي كادوها رو بازكردن و يك لباس مردعنكبوتي هديه گرفت همونجا لباسشو درآورد و اينو پوشيد!!! روز تولد هم خيلي به شما بچه ها و ما، مامانها خوش گذشت كلي هم بادكنك و هديه از مامان رادين جون گرفتيد   ...
28 مرداد 1394

يكي يدونه دختــــــــــــــر

      رویه پیشونیه فرشته ها نوشته هرکی دختر داره جاش وسطه بهشته از آسمون میباره درو طلا و گوهر زرو سیمو نقره وقتی میخنده دختر یکی یدونه دختر چراغه خونه دختر  گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر قندو نباته دختر همیشه باهاته دختر  اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر تو شبایه تاریک ماه و ستاره دختر  کوچیکو بزرگش فرقی نداره دختر دختر کوه نمک دختر عزیزه چشماشو میبنده میخنده ریزه ریزه شاخه نبات دختر آب حیات دختر  وقتی که غم داره دلت میمونه باهات دختر یکی یدونه دختر چراغه خونه دختر  گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر قندو نباته دختر همیشه باه...
23 خرداد 1394

بهار 94

يكسري عكس جامونده از بهار94 : هديه تولد كيانا جون از طرف ماماني و بابايي عزيز 13 بدر كنار يه كشتي به گل نشسته باز هم سيزده بدر و تاج گلهاي بهاري جشن عموهاي فتيله اي حنانه جون فاطمه جون و كياناي گلم   حاضر شدي براي جشن پايان سال مهد و عكسها كنار شمعدونيهاي خوشحال باغچه يه مهموني عصرونه خوشمزه   ...
6 خرداد 1394

آقله قوقول

دخترم آقله قوقول( به قول خود كيانا جونم يعني آبله مرغان) گرفته بهش ميگم ماماني موقع عكس گرفتن بخند!!!!! ميگي آخه با اين قيافه كسي ميخنده!!!؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب راست ميگي عزيزم شرمندههههههه فقط خدا ميدونه كه چقدر از ديدن اين صورت خالخالي و ناراحت دلم ميگيره و غصه ميخورم..... ...
3 خرداد 1394

اردوي بهاري

طبق روال هر ساله اين موقع از سال از طرف مهد به اتفاق بچه ها و مامان ها رفتيم اردو و باز هم طبق معمول هميشه و از شانس شما اگه روز قبل  آفتاب سوزان 40 درجه هم باشه دقيقا روز اردو هوا ابري و باروني ميشه. صبح كه بيدار شديم زمين خيس و هوا ابري بود به مديرتون زنگ زدم و گفت اردو  كنسل نميشه فقط لباس گرم برداريد. فكرشو بكنيد اگه كنسل ميشد با اين همه وروجك مشتاق اردو چه ميكرديم!!!!! تو حياط مهد منتظر رسيدن همه بچه ها..... خلاصه ساعت 8:30 حركت كرديم. مقصد پارك جنگلي شهيد زارع بود. به محض رسيدن ورزش صبحگاهي و بازيهاي گروهي رو شروع كرديد. بعد از يك صبحانه كامل به اتفاق همه بچه ها رفتيم محوطه بازي خيلي بهتون خو...
5 ارديبهشت 1394

عطر بهار

قبل از اينكه چشمهاتو باز كني عطر بهارنارنج مثل يه ساعت كوكي خوش صدا خبر از طلوع آفتاب مياره ؛ ميتوني بدون هيچ خوابزدگي سرحال و شاداب از خواب بيدار شي و خودتو براي يك روز پرمشغله آماده كني. . . ميتوني با دخترت بري يه مقنعه سفيد خوشگل بگيري و سرش كني و اون هم مثل هميشه با اون ژستهاي مصنوعيش جلوي دوربين .... خلاصه كلنجارهاي تو و عكاس محترم بشه يه عكس پرسنلي براي تكميل مدارك مدرسه دختر كوچولوت. . .       دخترم داره واسه يه محيط بزرگتر خودشو آماده ميكنه بيصبرانه منتظره تا روزي كه برگ ريزان شروع بشه اونوقت مقنعه به سر، روپوش به تن، با يه دنيا دعاي مادرانه پشت سرش ؛ بره به جنگ بي سوادي.   ...
31 فروردين 1394

جشنواره غذا

ديشب خاله جون اس داد كه فردا مدرسه امير يه جشنواره غذا به نفع بچه هاي بهزيستي برگزار ميكنه. من و كيانا جون هم صبح قبل رفتن به مهد يه سر رفتيم مدرسه اميرمحمد. جاتون حسابي خالي مامانها سنگ تمام گذاشته بودن از سيب زميني سرخ كرده گرفته تا اسنك و كيك و ژله و ماكاروني و عدس پلو بگير تا آخر.... ما هم حسابي پرخوري كرديم آش رشته هم تو هواي سردو باروني خيلي چسبيد يه عكس يادگاري روي نيمكت ِ اميرمحمد   مشغول خوردن بوديم كه شوراي شهر ساري تشريف آوردن مدرسه. و اين هم يه عكس يادگاري با اعضاي شوراي شهر...   ...
23 اسفند 1393

عشقم تولدت مبارك

امروز برایم تکرار آن روز فراموش ناشدنی است...   روزی که   پلک جهان می پرید   دلم گواهی می داد   اتفاقی می افتد...   و لحظاتی بعد    فرشته ای از آسمان فرود آمد در دامان من   دنیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز تنها بهانه برای خندیدن من است... بقيه در ادامه مطلب باباكاوه ديشب برات كيك گرفت و يه جشن تولد كوچولوي سه نفره داشتيم.   تولد تولد تولدت مبارک                       &n...
23 اسفند 1393

بهار آمد، بهارآمد، خوش آمد

نوروز خواني يكي از رسوم اصيل و قديمي مازندرانيهاست. ديروز با كيانا جونم رفتيم عكس جديدش رو از عكاسي بگيريم كه توي بازار با دسته نوروزخوانها برخورديم. نواي سورنا و طبل، و آواز نوروزخوان ها حسابي حال و هو اي دلهامون رو بهاري كرد. كيانا كه حسابي محو تماشاي لباسهاي قشنگ و رنگارنگشون شده بود. اين هم كيانا خانوم ِ موقشنگ ِ ماماني اين هم از سنبلهاي پارسال كه تو انباري گذاشته بودم و چند روز پيش آوردميش تو خونه راستي همسايه مون يه سگ خيلي باحال داره كه روي پشت بوم ازش نگهداري مي كنه. كيانا هم اسمش رو گذاشته هاپ هاپي. هر وقت از بيرون ميايم كيانا جلوي در صداش ميكنه به محض اينكه ميگه هاپ هاپي اون هم سريع دوتا دستاش رو مياره بالا ...
11 اسفند 1393