کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

سالاد عشق

وقتي رسيديم خونه زودي برنج و خورشتي كه از شب قبل آماده كرده بودم رو گذاشتم رو اجاق و ظرفهاي نهارو وسايل سالاد رو آماده كردم بعدش رفتم تا لباسهامو عوض كنم. وقتي برگشتم تو آشپزخونه كيانا رو صندلي كنار ميز نشسته بود دستش هم همون چاقو تيزه بود كه همش بهش ميگم دست نزن!!! نه تنها دست نزده بود بلكه واسه ما سالاد هم درست كرده بود تمام گوجه ها رو ريز كرده بود يه نگاه به گوجه ها انداختم يه نگاه به دستاش و بعد به چشماش. گفتم : كياناااااا گفت: مامان من ديگه بزرگ شدم مگه خودت نگفتي، مامان گلم مواظب بودم. واي كه چقدر خوشمزه بود يك سالاد با طعم عشق با دستان سر آشپز كيانا  ...
1 اسفند 1391

از مهد آموختم(6)

خيلي وقت بود صداي كياناي نازنينم رو نذاشته بودم براي شنيدن يك شعر جديد لطفا با ما همراه باشيد     ماهي و اردك يه ماهي و يه اردك       هر دو تو حوض كوچك با هم شنا ميكردن        سروصدا ميكردن وقتي كه ما رو ديدن     حيوونيا ترسيدن ماهيه رفت زير آب        اردك پريد تو آفتاب     قالب وبلاگ ساخت کد موزیک آنلاین ...
1 اسفند 1391

غيبت موجه!!!

خيلي وقت بود با كيانا از صبح تا شب تو خونه نبوديم يعني از وقتي كيانا جون مهد ميره صبح ها با هم نيستيم. چند شب پيش كيانا جون تب كرد و كم كم متوجه دونه هاي قرمز روي گونه ها و صورتش شدم فرداش هم رفتيم پيش آقاي دكتر و بعد از معاينه گفت كه كيانا جون سرخك گرفته براي اطمينان بيشتر  آزمايش هم نوشت. حالا چند روزيه كه من و كيانا با هم خونه نشين شديم. با قبل از مهدش تفاوت چشم گيري داره. يادم مياد وقتي با هم بوديم همش به پاي من چسبيده بود و بهونه ميگرفت ولي حالا خودش ميشينه نقاشي ميكشه،به قول خودش مهدكودك بازي ميكنه، جاي دوستاي مهدش نقش بازي ميكنه در يك زمان هم خانم مربيه، هم آرمينه هم ثنا هم مهيا و اون وسط ها ديگه نقش خودش يا...
1 اسفند 1391