كيانا و دوستان در جشن 4 سالگي
صبح زود بيدارشدي هنوز ساعت 7 نشده بود اومدي تو آشپزخونه و با عجله گفتي بابا خوابالو رو بيدار كنم؟... زود بريم تولدمه در ادامه تو جشنمون شركت كنيد اونقدر زود از خونه زديم بيرون كه هنوز قنادي باز نشده بود و منتظر مونديم تا كيكت رو بگيريم البته كيتي ِ انگار خود كيتي نبود؛ تا ديديش گفتي اين دوست ِ كيتي ِ باباكاوه ما رو رسوند مهد، هنوز نرسيده بوديم كه صداي دست و جيغ و هورا و تولدت مبارك از كلاستون شنيده ميشد.... خيلي ذوق زده شدي.... يخورده هم خجالت كشيدي ..... ولي مثل خانوم هاي خيلي محترم تو جايگاه مخصوصت نشستي و نظاره گر رقص و پايكوبي دوستات بودي.... آرمين و متين هم برات سنگ ...
نویسنده :
مامی کیانا
11:23