کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 6 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

تقويم سال جديد

    امسال تصميم گرفتم يك تقويم با تم كيتي براي كيانا جون طراحي كنم عكسهاشو تو صفحه بعد ميزارم تا شما دوستان هم استفاده كنيد اگر نظر يا پيشنهادي براي بهتر شدن داريد لطف كنيد چون هنوز براي چاپ نفرستادم و ميخوام قبلش اشكالاتش رو بگيريم. ممنون از همه دوستان خوب و مهربون مامان وبلاگي كه به ما سر زدند و جوياي احوالات خواهرم بودند. وقتي آدم سلامتيشو از دست ميده تازه به ياد مياره كه سلامتي چه نعمت بزرگيه به اميد سلامتي براي همه و بهبودي تمام مريضاني كه  روي تخت بيمارستانها روزهاي سختي رو سپري ميكنند.         ...
8 بهمن 1391

داغ داغ

    درود به همه دوستان نی نی وبلاگی دلتنگ شدیم از بس نیومدیم به خونه دلهاتون مهمونی نمیدونم از کجا و از چی بگم براتون! از شیرین زبونیها و شیطنتهای کیانا تا اتفاقات روزمره و مهمونی و عروسی؟ از همین روزها میگم براتون که کیانا خانوم تشریف آورده تهران بزرگ چون مامانی یخورده کسالت داشت و ماهم اومدیم تا زود زود خوبش کنیم. ماشالا هزار ماشالا دخترم واسه خودش خانومی شده. صحبت کردنش خیلی خیلی پیشرفت کرده و گاهی اوقات حتی من هم از حرف زدنش تعجب میکنم. خیلی خیلی زیاد میفهمه و درکش فوق العادست مابین صحبت من و باباش یه چیزهایی روبه خاطر میسپاره که اصلا فکرش رو نمیکنیم. دیگه واقعا خودش لباسهاشو میپوشه و ...
20 تير 1391

کیانا اون روزها(3)

ادامه روزهایی که گذشت رو با ما باشید با موضوع مکه رفتن بابابزرگ و عزیزجون با ما باشید...     23 فروردین بابابزرگ و عزیزجون عازم مکه بودند ما هم از چندروز قبل اونجا بودیم و عزیزجون قبل از سفر همه کارهاشو ردیف کرده بود حتی آش پشت پاش رو هم خودش پخت. تو روزهای که نبودند همش نگران حالشون بودیم آخه بابابزرگ یخورده کسالت داشت و هر روز باهاشون در تماس بودیم چندباری هم به خونه شون سر زدیم و به گلهای عزیزجون که خیلی دوسشون داره آب دادیم.  خداروشکر صحیح و سالم و بدون تاخیر صبح روز یکشنبه سوم اردیبهشت ساعت 7 صبح هواپیماشون نشست و کیانا خانوم افتخار پذیرایی از مسافران خانه خدا روداشت. عزیزجون و باب...
18 ارديبهشت 1391

کیانا اون روزها (2)

  شکین امسال عید هم مثل دوسال قبل کیانا جون بود. قبل تحویل سال با  قرآن و یک شاخه گل کیانا خانوم رو فرستادیم تو حیاط و با صدای آهنگ تحویل سال کیانا جون با قدم های کوچولوش توخونمون پا گذاشت تا امسال هم مثل سالهای قبل سالی پرخیر و برکت رو شروع کنیم و خداییش هم امسال رو خیلی خوب شروع کردیم. ادامه پست رو بیاین اینجا تا بگم براتون   اینجا قبل تحویل ساله و فکرکنم کیانا داره تو دلش دعا میکنه موقع تحویل سال و ورود فرشته کوچک به خونه ما بعد از تحویل سال وخوردن صبحونه رفتیم خدمت بابابزرگ و عزیزجون وهمه خاله ها اونجا بودند نهار رو دور همی خوردیم و اومدیم خونه چون بابایی شون تو راه بود...
14 ارديبهشت 1391

کیانا اون روزها(1)

  از روزهاییکه نبودیم واستون مینویسم. از اثاث کشی و جمع کردن و بسته بندی وسایل گرفته تا شیطنت های کیانا خانوم. روزهای سخت و پرکاری بود ولی  شیرینی خاصی داشت خلاص شدن از مستاجری و از این خونه به اون خونه رفتن خستگی کار رو از تنم بیرون میکرد. خلاصه 13 اسفند با کمک و همکاری همگی تا ظهر نشده وسیله ها رو به خونه جدید بردیم و همونجا اولین نهار رو خوردیم. البته اون روز کیانا رو پیش عزیزجون گذاشتم تاهم دست و پاگیر نباشه و هم سرما نخوره آخه روزهای سردی بود. (کیانا زیر باد سشوار) تا شب بعضی از وسایل که جاشون تقریبا مشخص بود با کمک خاله ها جابجا کردیم. اولین جایی که تقریبا مرتب شده بود اتاق کیانا جون بود.باباکاو...
13 ارديبهشت 1391

دلتنگتون بودیم!!!

     یک سلام بهاری تقدیم به همه دوستان عزیزمون که به ما سر زدند و یک سبد مهربونی برامون به یادگار گذاشتند برای تبریکات تولد کیانا جون و همینطور تبریکات عید نوروز از همه دوستان خوبمون خیلی خیلی ممنونیم. راستی عیدتون مبارک صد سال به این سالها تعطیلات چطور بود؟ ایشالا که حسابی حسابی بهتون خوش گذشته باشه. راستشو بخواید امسال برای ما تا اینجا یکی از سالهای خیلی خیلی خوب بوده. تو عید حسابی سرمون شلوغ بود از دید و بازدید عید که بگذریم می رسیم به مراسم خواستگاری و بله برون و بعدش سفر عزیزجون و بابابزرگ به مکه و البته یادم رفت که بگم اثاث کشی به خونه جدید از اتفاقات مهم و خوب بود که ایشالا سر فرصت همشون رو ...
11 ارديبهشت 1391

دیگه چه خبر؟

    سلام به دوستان نی نی وبلاگی گل، خیلی دلمون براتون تنگ شده بود نمیدونم چرا ولی شما هم شدید جزیی از زندگی ما. دلم میخواد وقتی بعد از چند روز میام پیشتون دست پر بیام و همینطور شما هم آپ شده باشید تا از شما نی نی های گل پست های جدید بخونم. خبرهای خوب،پیشرفت های تازه،مهمونی، مسافرت و هرچی که شما ها رو شاد کرده تا از شادی شما انرژی مثبت بگیریم. هفته ای که گذشت پر از اتفاقات خوب بود.از یکشنبه براتون بگم صبح زود رفتیم خونه عزیزجون آخه هر سال این روز عزیزجون نذری شله زرد میپزه و همه واسه کمک اونجا بودیم. طبق معمول همیشه، این وسط هم فرصتی دوباره بود برای شیطنت های کودکانه!!! تا اینکه باباکاوه اومد و گفت مامانی ...
7 بهمن 1390