کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

کیانا وارد می شود!!

  وقتی میریم خونه عزیز جون بعد از سلام و احوالپرسی و ماچ وبوسه زودی من و مامان میریم سمت مبل ها تند و تند هر چی رو عسلی جمع میکنیم. چاقو،پیش دستی، دستمال کاغذی، قندون میزاریم روی شومینه.  بعدش میریم سمت گلها، مامان زودی گلهاشو جمع میکنه آخه خیلی دوسشون داره و کیانا قاتل گلهای مامانه. یک سری از گلها که مصنوعی هستند میرن توی اتاق و در اتاق بسته میشه. یک سری از گلهای طبیعی میرن روی تراس و یک سری که دیگه جا نمیشه میره توی راه پله ها.  اما این کیانا که خیلی دلش میخواد برگ گلهای عزیزجونو بکنه از هیچ فرصتی چشم پوشی نمیکنه اینجا رو نگاه کنید توروخدا میبینید این گلهای بیچاره رو دیگه برگ به ساقه ندارن...
20 شهريور 1390

یاد ایام

  باباکاوه عین خودم عاشق وسیله های قدیمی و عتیقه است. واسه همین هم گهواره بچگی هاشو تا الآن نگه داشته و همیشه آرزو داشته یه روزی بچه خودش رو توی این گهواره بخوابونه و واسش لالایی بخونه. تصمیم داریم این گهواره چوبی رو واسه نی نی کیانا جونم نگه داشته باشیم خدایا یعنی میشه اگه بشه چی میشه!! بابا کاوه عشقش اینه که یه روزی بابابزرگ بشه وبه قول خودش با نوه هاش حال کنه، لوسشون کنه و همبازیشون بشه، هرچند وقت یکبار هم میشینه پیش خودش حساب کتاب میکنه که حداقل چند سال دیگه میتونه نوه اش رو ببینه من هم از حرفهاش خنده ام میگیره آخه فکر کنم اون دوره زمونه دیگه بچه ای در کار نباشه خدا میدونه چی پیش بیاد.  کیانا ...
20 شهريور 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی(5ماهگی)

  انگار داشت یه اتفاقهایی می افتاد دیگه کیانای مامان مثل ماههای قبل خوب شیر نمیخورد یعنی گاهی اوقات اصلاٌ شیر نمی خورد. دیگه داشتم از غصه دق می کردم همه روش هایی رو که بقیه بهم پیشنهاد می دادن امتحان کردم ولی نمیشد گاهی اوقات با قطره چکون بهش شیر می دادم. ولی اینطوری نمیشد چندباری هم دکتر بردم گفتند گاز معده اش زیاده و از این حرفها و کلی شربت و دارو تجویز کردن.  حس مادرانه ام بهم میگفت که مشکلش این نیست واسه همین هم داروهاشو فقط واسه چند روز امتحانی استفاده کردم ولی شیر خوردنش هیچ تغییری نکرد و دیگه قید داروها رو زدم.  یک روز واسش فرنی خیلی رقیق و کم شیرین درست کردم خیلی دوست داشت و خوب میخ...
19 شهريور 1390

تعطیلات عید

سلاااااام   امیدوارم تعطیلات حسابی حسابی بهتون خوش گذشته باشه. اگر از احوالات ما و کیانا بخواهید باید بگم روز عید بعد از نماز فطر به سمت بهشهر حرکت کردیم آخه هرسال روز عید فطر بابابزرگ باباکاوه توی روستای پاسند نهار کلی دعوتی داره و ما هر سال اونجا هستیم. اولش قرار بود بریم تهران ولی دوباره قسمت نشد. طبق معمول با کلی باروبندیل و اثاثیه که فقط سه تا ساک و کیف وسایل کیانا خانوم بود؛ یک کیف مخصوص رختخواب و ملحفه، یکی لباس و یکی دیگه ظرف و ظروف مخصوص غذا و شیر؛ راه افتادیم. قرار بود تعطیلات همونجا باشیم چون بابایی و مامانی و عمو آرمان هم داشتند از تهران میومدند و کلی توی ترافیک جاده مونده بودند و وقتی رسیدن حسا...
12 شهريور 1390

خوش قولی مامان جون

  تو این چند روز به قولی که به دخترم داده بودم عمل کردم یادتون که هست بهش قول داده بودم تا براش یک چادر گل گلی خوشگل بدوزم قبل از شبهای احیا واسش دوختم. یک چادر و مقنعه گلدار با یک سجاده تا هروقت مامان جون خواست نماز بخونه دختر گل مامان هم با چادر و سجاده خودش نماز بخونه. خیلی دلم میخواد چادرشو سرش کنم و روز عید با هم بریم نماز عید فطر، ولی نمیشه چون این وروجک بساط همه رو میریزه به هم. ایشالا سال دیگه که خانوم تر شدی حتما با هم میریم  گلم. ...
8 شهريور 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی (4ماهگی)

خداروشکر بهتر می خوابه.فقط برای شیر خوردن بیدار میشه و بعدش می خوابه. ولی هنوز هم مجبورم یه موقع هایی با روشهای قبل بخوابونمش.    هنوز دارم سعی میکنم نزارم انگشتاشو بخوره و جاش بهش پستونک بدم.  این وروجکی که من میبینم نه تنها انگشت خوردنشو ترک نمی کنه تازه یاد گرفته انگشتهای پاش رو هم بخوره. پیششششششششششییی ملوسم! مامان جون اگه دوباره بخوای ترکم بدی و این پستونکو به زور بزاری توی دهنم با بادی گاردهام طرفی !! (جوخه پسردایی ها)   (جوخه دخترخاله ها و پسرخاله)  ...
31 مرداد 1390

گل دختر من

فرشته ی خونه ما هر روز پای ثابت سجاده مامان جونه. هر وقت میخوام نماز بخونم کیانا هم کنارم وایمیسته بعدش هم سجده میره و تند تند مهر رو میبوسه گاهی اوقات هم یک چیزایی زیر لب یواش زمزمه میکنه و دقیقاً هر کاری من انجام میدم اون هم همونطوری تقلید میکنه. تصمیم دارم واسش یک چادر خوشگل گل گلی کوچولو بدوزم تا از این به بعد عین یک خانوم واقعی نماز خوندنو کنار سجاده مامان تجربه کنه. اینجا هم گل دختر مامان با شیوه خودش داره عبادت میکنه حیف که لنز دوربین یخورده کثیف بود و عکسش تار شده   این هم شیطنتهای بعدشه. همه این گلها با همه گلهای توی دنی...
25 مرداد 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی (سه ماهگی)

کیانای مامان هنوز قصد نداره بزاره اهل خونه یک شب راحت داشته باشن کماکان همون قضیه ای که واستون گفتم ادامه داره شب زنده داری و نوبتی لالایی خوندن و ... اینجارو نگاه نکن که آروم گرفته خوابیده چون روز شده داره واسه شب انرژی ذخیره میکنه.   جوجوی مامان وقتی سوار روروئک میشه کم کم نوک انگشتهاش به زمین میرسه  و میتونه خودشو یک کوچولو جلو ببره.   کیانا خیلی آب دهان میریزه  و مجبورم هر یکی دو ساعت بلوزشو عوض کنم گاهی اوقات هم براش پیشبند می بندم. اینجوری   یکی از عادتهای دیگه کیانا انگشت خوردن، بدجوری به خوردن دوتا انگشتش عادت کرده. هرکاری کردم به جای انگشتهاش پستون...
25 مرداد 1390