کیانا وارد می شود!!
وقتی میریم خونه عزیز جون بعد از سلام و احوالپرسی و ماچ وبوسه زودی من و مامان میریم سمت مبل ها تند و تند هر چی رو عسلی جمع میکنیم. چاقو،پیش دستی، دستمال کاغذی، قندون میزاریم روی شومینه. بعدش میریم سمت گلها، مامان زودی گلهاشو جمع میکنه آخه خیلی دوسشون داره و کیانا قاتل گلهای مامانه. یک سری از گلها که مصنوعی هستند میرن توی اتاق و در اتاق بسته میشه. یک سری از گلهای طبیعی میرن روی تراس و یک سری که دیگه جا نمیشه میره توی راه پله ها. اما این کیانا که خیلی دلش میخواد برگ گلهای عزیزجونو بکنه از هیچ فرصتی چشم پوشی نمیکنه اینجا رو نگاه کنید توروخدا میبینید این گلهای بیچاره رو دیگه برگ به ساقه ندارن...