کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

ميريم اردو

1392/2/2 13:22
نویسنده : مامی کیانا
945 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتيه مديريت مهد قول داده مامان ها و بچه ها رو با  هم ببره اردو. بالاخره روز اردو فرا رسید

با یک روز شاد همراه ما باشید....

 

بعد از امروز و فردا شدنها روز اردو افتاد 5 شنبه. حيف كه هوا يكمي سرد و ابري بود. صبح قبل رفتن زنگ زدم مهد گفتم شايد كنسل شده باشه ولي گفتند كه ساعت 8 باشيد مهد تا ٨:30 حركت كنيم.

 با كلي لباس و خوراكي راهي اردو شديم 3 تا اتوبوس با يك عالمه بچه كه يا با مامان هاشون اومده بودند و يا با مادربزرگ هاي مهربونشون.

تو راه خيلي خوش گذشت و بچه ها با مربي هاشون كلي شعر خوندن كيانا از اول تا آخر روي صندلي ايستاده بود و مشغول تعارف كردن خوراكي هاش به دوستاش بود.

اينجا هم تو اتوبوس مشغول تقسيم خوراكيهاشه

تقسيم خوراكي

البته از كلاس كيانا فقط 5 نفر بودند از دوستاي صميمي كيانا فقط ديانا جون بود و واسه همين زياد ميلي نداشت تو بازيهاي دسته جمعي كه مربي ها با بچه ها انجام ميدادند شركت كنه.

كيانا و ديانا جون سعي ميكنند هرچه بيشتر از جمع دور بشنعینک

كيانا و ديانا

كيانا و ديانا

راستي نگفتم مقصد به كجا بود؟ پارك جنگلي شهيد زارع كه نزديكي شهرمون ساريه.

تا رسيديم بچه ها به سمت وسايل بازي رفتند البته وسايلش زياد ايمن نبود و سرسره هاش خيلي بلند بود.

سرسره

ديانا جون كه قربونش برم هميشه آماده عكس گرفتن بود

ديانا

ي

ي

بعد نوبت ورزش صبحگاهي بود كه كيانا شركت نداشت و تنهايي مشغول بازي بود.

كيانا تنها نشسته!!!

تنها

داره واسه خودش تنهايي دور ميزنه!!!

تنهاي تنها

تنها

نوبت صبحونه شد و بعد از صبحونه نم نم بارون اومد و همگي رفتيم توآلاچيق هايي كه سفره خونه کنار پارک داشت.

بچه ها با مربی ها و مامان ها یک حلقه خیلی بزرگ زدیم و بازیهای دسته جمعی به یاد دوره دبستان انجام دادیم.

مثلا سنگ سنگ رورو بردارو بورو, بازی دوووو, عمو زنجیرباف و ...

بعد هم از مدیر سفره خونه خواستیم تا برای بچه ها آهنگ بزاره تا بچه ها کمی حرکات موزون انجام بدن بعد از دو سه تا آهنگ یخ مامان ها هم وا شد و اون وسط ها مامان ها هم یک قری دادندمژهمژه

رقص

خلاصه کلی خوش گذشت و به علت نامساعد بودن هوا ساعت ١ نهار خوردیم و به محض اینکه اتوبوس ها رسیدند بارون شدیدی گرفت و خداروشکر به موقع رسیدند و خیس نشدیم.

تو راه برگشت سوار اتوبوسی بودیم که دم و دستگاه صوتیش از دی جی فقط یک رقص نور کم داشت.با جديدترين آهنگ ها از فارسي گرفته تا شمالي و تركي و عربي و ... جمع رو شاد و شادتر كرد.  بچه ها که از فرط خستگی کلا خواب بودند ولی مامان ها حسابی ترکوندند  تازه گرم افتاده بودند.و خيالشون راحت بود از اينكه ديگه مدير يا ناظمي نيست كه همش هيس هيس بگه و يا از نمره انضباط كم كنه. آخه وقتي از طرف مدرسه اردو ميرفتيم همش ميترسيديم.

در آخر  مدیر مهد که شاهد شادی مامانها بود گفت که فکر کنم  این برنامه ها بیشتر از اینکه برای بچه ها نیاز باشه برای مامان ها واجبه. چون واقعا اگر مامان ها شاد و پرانرژی باشند حتما یک خونه گرم و صمیمی خواهیم داشت.

در آخر هم قول اردوهای بعدی رو داد که باعث شور و شعف بسیاری در ما مادرها شدبغلبغلمژه

شعر رسيديم و رسيديم، كاشكي نمي رسيديم هم آخر آخر خونديم به ياد گذشته هازبانخنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
3 اردیبهشت 92 10:58
ههههه

چه بامزه

خیلی باحال نوشته بودید ...
رقص نور و این ها ...

آره .. خب .. اصلِ کار، مامان ها


آره خوب اول مامان ها بعد هم مامان ها !!!
بهتر از اين نمي شه
جاتون خالي راست گفتم به خدا فقط يك رقص نور كم داشتيم
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
3 اردیبهشت 92 11:26
خوشحالم که بهتون خوش گذشته همیشه به اردو و تفریح
ما آپیم


ممنون
اومديم
مام پارسا
3 اردیبهشت 92 12:26
کای مونا اردووووووووو...خوش به حالتون.آخ اگه پارسا مهد می اومد الان ما هم با شما می اومدیم اردو.وای که چه کیفی میدادباز من و تو می تونستیم به یاد قدیما بریم اردو.یاد اردو رفتن هامون به خیر.ساک خوراکی ها رو یادته.یادته قبل از حرکت شروع به خوردن می کردیم.یادته چقدر می خندیدیم
هییییییی یادش به خیر.


گل گفتي آره يادته فقط در حال خوردن بوديم
واي اگه بودي خيلي خيلي خيلي خوش ميگذشت
فكر كنم از بس بهمون خوش ميگذشت از اتوبوس جا ميمونديم همونجا اطراق ميكرديم
مام پارسا
3 اردیبهشت 92 12:28
پست قشنگی بود کلی انرژی گرفتم.ببوس کینا جیگرو


جدا خوشحالم كه انرژي تزريق كردم بهتون
مام پارسا
3 اردیبهشت 92 13:46
راستی جواب اس ام اسمو ندادی..چرا گفته بودی که الان پارسا رو مهد نبرم.بوسسسسسسسسسس




تو بازار بودم عزيزم.

قربونت برم من باز هم مثل اون موقع ها بي صبر و تحمل شدي ها

خوب يخورده از من ياد بگير يعني بعد از 10 15 سال دوستي نتونستي يخورده صبر از من به ارث ببري!!!!!

بعدظهر به خونه ميزنگم مفصل با هم مي صحبتيم


علتش خيلي خلاصه اينكه به خاطر خاطره بدي كه تو ذهنش داره همينطوري از مهد خوشش نمياد بعدش تو هم اگه بخواي وسط ترم پارسا رو بزاري مهد چون با بچه ها و مربي زياد آشنايي نداره و همينطور بچه ها همه همديگه رو ميشناسن و با هم دوستن كلي شعر بلدن ولي پارسا خيلي از اون ها عقب تره و خوب همين باعث ميشه خودشو كناربكشه
مثل اينكه شما خودت وسط مهموني برسي حتي شايد داخل شدن هم براي سخت باشه چه برسه ارتباط برقرار كردن با ديگران
ميزنگم بيشتر با هم مي صحبتيم
امیر علی پسر اژدها سوار
3 اردیبهشت 92 19:55
مامانی شما کجایی هستید؟
ما ساری زندگی میکنیم.
خوشحالم که به دخملیم خوش گذشت همینطور مامان عزیزش


ما هم ساكن ساري هستيم عزيزم همشهري هستيم ديگه قربونت برم
رز گل
3 اردیبهشت 92 20:39
سلام مامانی عزیز آپ کردم و منتظر حضور پر مهرتون هستم


حتما عزيزم
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
3 اردیبهشت 92 22:18
اااااااااای جونم مامانا جای ما خالی بوده حسابی ترکوندین ها اردوی بعدی منم میااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام


آره حسابي حسابي جاي شما خالي اگه تشريف بياريد كه خوشحال ميشيم حسابي ميتركونيم
مامان آروین (مریم)
4 اردیبهشت 92 7:08
چه خوب اصلا نمی دونستم مهد هم بچه ها رو اردو میبرن ..... کلی خوشحال شدم و کلی از خواندن پستتون انرژی گرفتم اون هم از نوع هسته ای ........... مثل اینکه به مامانها هم خیلی خوش گذشته ......... امیدوارم اردوهاتون ادامه داشته باشه ..........


اره جونم اردم ميبره اون هم چه ارديي از نوع هسته اييييي
مامان کیانا
4 اردیبهشت 92 9:28
چه باحال ...
خوش به حالتون


جاي شما خالي عزيزم
مامان نیایش
4 اردیبهشت 92 10:27
به به چه خوب
اردوی دسته جمعی
مهد نیایش هم گفته که میخواد ببره ولی هنوز تاریخ تعیین نکردن
همیشه به اردو و تفریح و شادی خوش بگذره بهتون
نیایش که اگه تو همچین اردویی باشه اصلا یادش میره مامانی رو هم با خودش برده !!!
راستی باباها هم بودن ؟!


واي خيلي اردو رفتن با بچه ها خوش ميگذره حتما حتما اين اردو رو از دست نديد
وقتي با دوستهاشون هستن ديگه همه چي يادشون ميره من كه همش درحال پيدا كردن كيانا بودم
نه عزيزم باباها نبودن اگر بودن فكر كنم بيشتر خوش ميگذشت؟؟؟؟ ولي نه شايد هم اينجوري بهتر بود مامان ها بيشتر ميتونستن با هم باشن و خوش بگذروونن آخه ما خانم ها هميشه واسه زدن حرف هاي خودموني دلمون ميخواد دور از آقايون باشيم!!!!
رضوان مامان رادین
4 اردیبهشت 92 11:05
چقدرررررررر عالی ..اونقدر زیبا تعریف کردید که منم خودمو بین شما مجسم کردم..واقعا چقدر به این اردوها ما مامانا نیاز داریم


خوشحاليم كه تو جمع ما بوديد
آره واقعا بايد يكي ما مامانها رو دريابه!!!!! جدي ميگم
مام پارسا
4 اردیبهشت 92 12:23
مونا جونممممممممممممم مرسیی از اون همه کامنت خوشگل و پر انرژیت
خیییییییییییییییلی دوستت دارم


قابل شما رو نداشت عزيزم
مامان آروین
4 اردیبهشت 92 16:07
___--------
_________________.-'.....&.....'-.
________________\.................../
_______________:.....o.....o........;
______________(.........(_............)
_______________:.....................:
________________/......__........\
_________________`-._____.-'شاد باشي مهربون
___________________\`"""`'/
__________________\......,...../
_________________\_|\/\/\/..__/
________________(___|\/\/\//.___)
__________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت
___________________)_ |_ (__
________________(_____|_____)
............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*...........


اومديم حتما
مامان فتانه
5 اردیبهشت 92 16:57
واقعا فکر کنم این اردو برای شما مامانا بیشتر نیاز بودعزیزم انشالله همیشه به گشت


ممنون قربونت برم
مامان ملیکا
10 اردیبهشت 92 10:49
خوش به حالتون کهخ با کیانا جون به اردو رفتید
حتما خیلی جذابه این مدلی



خيلي خيلي
مریم--------❤
11 اردیبهشت 92 14:10
روزتون مبارک مادر عزیز


روز شما هم مبارك مريم جونم
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
14 اردیبهشت 92 23:56
سلام عزیزم
فدای کیانا جون که باعث شد مامانی مهربونش هم یه اردو بره حال وهواش عوض شه شما رفتید ولی من با خوندن مطالب کلی ذوق کردم وآخرش خیلی برام جالب وخوشمزه بود که کلی خندیدم امیدوارم همیشه شاد باشید عزیزم


چه خوب كه شما هم با ما شاد شديد ممنون از نگاه قشنگتون