بدرقه اش کردیم
سلام به همه دوستانی که در این مدت غیبت ابراز دلتنگی کردند!!!
غیبت طولانی من این بار دلیل خوبی نداشت و نمی خواهم به خاطرش خیلی خاطر دوستان عزیز رو برنجونم.
کیانا کنار حرم امام رضا کلی از باباحسن گفت و براش دعا کرد و همینطور که ضریح طلایی رو تو بغل گرفته بود اولین دعاش شفای باباحسن بود. امام رضا هم واسطه شدند تا شاید دعای این فرشته کوچک رو برآورده کنند.
صبح روز چهارشنبه 29 خرداد باباحسن که مدتها بود در بستر بیماری بودند این دنیا رو وداع گفتند.
کیانا و باباحسن (پدربزرگ باباکاوه) با هم ارتباط خیلی خوبی داشتند. باباحسن کیانا رو کیاناز صدا میزد.حالا هم کیانا همیشه ازم میپرسه پس باباحسن کی از بیمارستان میاد؟ هنوز خوب نشده؟
نمیدونم چه جوابی بدم؟ نمیخوام تصورات کودکانه ش رو برهم بزنم! میگم باباحسن یک روز خوب میشه و دوباره میاد!!!
و خودم چهره باباحسن رو وقتی که عصا به دست روی سکو کنار نرده ها ایستاده بود و موقع اومدن ازمون استقبال میکرد و موقع رفتن بدرقه همیشه مثل یک عکس جلوی چشمامه؛ همینطور صدای یا علی، یا علی گفتنش و مدد خواستن از مولا که ورد زبانش بود همیشه تو گوشمه.
انشالا تو اون دنیا هم علی یار و نگهدارش باشه و خدایش بیامرزد و رحمت کند.
اگه دوست داشتید فاتحه ای رو هدیه روح پدربزرگ مهربونمون کنید...
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده