عيد بركت
عيد رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت
عيد فطر يكي از اعياد موردعلاقه من بوده و هست از كودكي تا الآن. از همون 9 سالگي كه بعد از يك ماه روزه داري صبح روز عيد بابام ما رو رديف ميكرد و از عطر مخصوص خودش به ما ميزد و بعد مامانم هم از خرما و تربت كربلا به ماميداد.با شوق زياد چادر به سر با مامان و بابا مي رفتيم مسجد محل براي اقامه نماز عيد فطر.
خدا رو شكر تا امسال اين سعادت رو داشتم كه هر ساله نماز عيد فطر رو به جا بيارم حتي وقتي كيانا رو باردار بودم. امسال براي اولين بار كيانا رو به درخواست خودش بردم براي نماز البته غير از اون سالي كه تو شكمم بود...
صبح زود خيلي آروم بلند شدم تا كيانا بيدار نشه اما تا صداي در رو شنيد فوري از خواب پريد. مامان چادر و مقنعه من هم برداشتي؟؟؟؟؟.... گفتم آره برداشتم عزيزم
با من وضو گرفت و با اصرار زياد خواست كه حتما روسري سرش كنه. واي كه چقدر بهش ميومد ميخواستم يك لقمه چرب و نرمش كنم.
به اتفاق باباكاوه رفتيم همون مسجد محلمون به همراه مامان و باباي عزيزم....