کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

خودمو ميكشم!!!!!!

1392/6/3 13:31
نویسنده : مامی کیانا
1,792 بازدید
اشتراک گذاری

خيلي وقته كه كيانا از باباش اسكوتر ميخواست.

يادمه مشهد هم كه رفته بوديم به هر اسباب بازي فروشي كه ميرسيديم ميرفت داخل و دنبال اسكوتر بود.

براي اينكه تو بازار يك اسكوتر هم دنبال خودش راه نندازه خلاصه پيچونديمشاز خود راضی

ولي خوب كيانا كه يادش نميرهعینکعینک

خلاصه.....

عصر پنج شنبه كيانا گفت كه به باباكاوه زنگ بزن باهاش كار دارم.

بدون سلام و احوالپرسي طبق معمول رفت سر اصل مطلب و از خواسته ش گفت: بابا من اسكوتر ميخوام!!!!هیپنوتیزمهیپنوتیزم

باباكاوه هم گفت باشه بعدا برات ميخرم.

كيانا گفت: اگه برام نخري من خودمو ميكشموقت تمامنگراناسترس

قضيه داشت جنايي ميشد كه باباكاوه با يك اسكوتر خوشگل از راه رسيد.

اسكوتر

كيانا هم از ديدن اسكوتر كلي ذوقيد و تو خونه حسابي بازي كرد.

قبل از اينكه اسكوترو بگيريم تو خونه هر چيزي مثلا بشقاب يا كتابو ميذاشت زير يكي از پاهاش و دوتا دستاش هم به حالت گرفتن دو تا دسته ميذاشت جلو راه ميرفت.ميگفت مامان من دارم با اسكوتر بازي ميكنم.

الآن هم تو وبلاگ چندتا از دوستان ديدم كه بچه ها خيلي به اسكوتر علاقه دارن ... جالبه مثل اينكه همه جايي شده!!!

صبح هم خواستي بري مهد گفتي بايد با اسكوترم برم و به آرام جون (مربي مهدشون) نشون بدم. آخه هر چيز جديدي ميخره خيلي دوست داره به آرام جون نشون بده.

اينجا هم پيش به سوي مهد تا اسكوتر خوشگلش رو به آرام جون و دوستاش نشون بدهاز خود راضی

1

2

4

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
3 شهریور 92 13:51
ایشششش
قلبم اومد تو حلقممممم
آخه این چه جمله ای ِ واسه موضوع ِ مطلبت نوشتی....

خب حداقل مینوشتی: خرید ِ اسکوتر

اصلا به من چه؟! به تو چه؟! به ما چه؟!

به بههههههههههه
مبارکههههههههههههه



یعنی اینجوری که بابا و مامان ها دربرابر بچه هاشون تسلیم میشن، من این شکلی ها میشمممممم...

چرا ما دهه ی شصتی ها انقدر زورمون زیاد نبود...؟ والللللا




آخييييييييييي
دلم خنك شد واقعا قلبت اومد تو دهنت

دلتون اونوقت نسوخت احيانا؟؟؟؟
ميخواستم يه چيزي بنويسم كه خواننده جذب بشه مثل تيتر بعضي از اين مجله ها و روزنامه هاي زرد
ديگه لنگه نسل دهه شصتي رو تو خواب هم نميتوني ببيني ماكه سوختيم رفت
امان از اين نسل جديد
ولي من خودم اصلا دوست ندارم كيانا تا فوري چيزي رو خواست براش بگيرم و سعي ميكنم توي مناسبتها و براي تشويق كار خوبش بهش چيزي رو كه خواسته هديه ميدم
ولي بابا كاوه از اونجايي كه ميگه بچه هرچيزي خواست بايد براش مهيا باشه و دست بچه هاي ديگه نبينه و حسرت بخوره در برابر خواسته هاي دخترش سريع تسليم ميشه بيشتر وقتها سر اين مسئله با هم بحث داريم كه دو روز ديگه كه بچه بزرگتر شد و خواسته هاش بزرگتر اونوقت هم چاره اي جز تسليم شدن نداري
مام پارسا
3 شهریور 92 14:33
سلام سلام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

خوبید عزیزای دلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وای که چقققققققققققققققدر دلم براتون تنگ شده بود







چه عجب ميبينم كه بعد مدتها ستاره سهيل طلوع كرد!!!!
مام پارسا
3 شهریور 92 14:34
به بههههههههههههههههه مبارکه عزززززززززززززززززززیزم
وای نه توروخدا...این چیزا ارزش خودکشی نداره جیگر
بازم خدا رو شکر که به خیر گذشت


آره نذاشتيم كار به جاهاي باريك بكشه
سلامت باشي عزيزم
مام پارسا
3 شهریور 92 14:36
اتفاقاً پارسا هم از وقتی که تابستون شد و پارک زیاد میریم...می بینه بچه های دیگه دارن..گیر داده که منم می خوام...فعلاً ما هم در حال پیچوندنش هستیم تا ببینیم چی میشه...خدا کنه کار پارسا هم مثل کیانا به خودکشی نکشه


بچه ها اسباب بازيهايي رو كه دارن اصلا به چشمشون نمياد ولي خدا نكنه يه اسباب بازي جايي ببينن و نداشته باشن آدمو رسوا ميكنن
مامان بردیا شیطون
4 شهریور 92 10:10


یه ماچ ابدار از کیانا جون بکن مامانی


به روي چشم
مامان فتانه
4 شهریور 92 14:19
وااااااایییییییییییییییی چرا گذاشتین قضیه جنایی شه؟ولی مبارکش باشه خیلی نازه


ديگه ما نميدونستيم قضيه تا اين حد جدي ميشه
ولي خوب به خير گذشت
مامان نیایش
5 شهریور 92 11:17
عجب بابا بچه های این دوره زمونه رو میبینی تو رو خدا عجــــــــــــــــــب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به هر حال مبارکت باشه عزیز دلم نیای شهم یه دونه صورتیش رو داره کلی حال میکنه باهاش و البته سر و صدا


آره والا ميبيني حرف پدر و مادرهان
اي جان نيايش هم پس اسكوتر سواري ميكنه
چند روزه با اسكوترش زياد بازي نميكنه و ميگه منو بايد ببري پارك تا اونجا بازي كنم
اين هم بهانه جديد
محبوبه مامان الینا
5 شهریور 92 11:32
دوستم به دهه شصت اشاره کردن
یادم اومد داداشم که دهه شصتی هستش دلش دوچرخه میخواست رفته بود بالا پشت بوم نشسته بود میگفت اگه نخرین واسم خودمو پرت میکنم پایین
فکر میکنی نتیجه چی بود؟
چی؟!!!! مث کیانا جون به خواستش رسید؟!!!
زهی خیال باطل مجبور شد از پشت بوم بیاد پایین و از بابا عذرخواهی کنه و 6 ماه بعد با التماسهای مکرر و پا در میونی عمه و دایی و عمو و ..... صاحب دوچرخه شد
اینم از تفاوتهای نسل جدید و نسل قدیم



چه خاطره بامزه اي كلي از بابتش خنديدم آره واقعا با مطرح كردن اين خاطره ها خيلي خوب ميشه تفاوت نسلها رو درك كرد
اين كجا و آن كجا
دلم واسه داداشت سوخت راستي همون دايي جاني كه به دستهاي الينا جون لاك ميزد همونو ميگي ديگه؟؟
رضوان مامان رادین
5 شهریور 92 11:44
ای وای پس فکر کنم قضیه ما و رادینم اگه به خریدن اسکوترررررررر نیانجامه خدایی نکرده قضیه پلیسی جنایی میشهاونقدر میپیچونمش تا لااقل همسن کیانا جونی بشه...والا بخدا اسکوتر واسه بچه دوساله زوده اما کووووو گوش شنوا


هر چي بگي از اين وروجك ها برمياد
آهر واقعا تو سن رادين جون خطرناكه بهتره بزرگتر شه كيانا هم هنوز روش خوب تسلط نداره
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبونツ
6 شهریور 92 8:25
مبببببببببببببببارکه چه خوشرنگه


ممنون عزيزم لطف داري
محبوبه مامان الینا
6 شهریور 92 9:31
آره همون دایی جون

ایول حافظه


ما اینیم دیگه
کیجا ساروی[
محبوبه مامان الینا
6 شهریور 92 9:31
خصوصی
الهه مامان یسنا
6 شهریور 92 11:14
مبارک باشه کیانا جونم. خیلی خوشگله. یسنا هم چندوقتیه مدام اسکوتر میخواد ازمون. ولی تا حالا جناییش نکرده


مرسي عزيزم
پس مواظب باشيدجنايي نشه