سوال پشت سوال
اين روزها سوالهاي بي امانه كه رو به سوي من روانه ميشه.مخصوصا وقتي تو كوچه و خيابون شهرپرچم هاي سبز و سياه رو ميبيني و در موردشون نظر هم ميدي كه كدومش خوشگل تره. از اونجايي كه رنگ قرمز رو دوست داري پرچم قرمزها رو بيشتر مي پسندي.
دارم برنج آبكش ميكنم و واي كه هروقت دارم ديگ رو ميبرم سمت آبكش با هزار صلوات ميخوام از اين صحنه دورت كنم ولي هميشه جلوي پاي من سبز ميشي
ميپرسي: مامان امام حسين رو كي كشت؟ امام علي رو كي كشت؟ اون بچه منظورش حضرت علي اصغره كي كشت؟
مامان من اصلا عاشق يزيد نيستم!!!! من عاشق امام حسينم....
دارم جاروبرقي ميكشم طبق معمول صداي تلويزيون تا آخره و تو اين سرو صدا كه صدا به صدا نميرسه مياي ميگي مامان امام حسين رو كي كشت؟اون بچه اسمش چي بود؟ و باقي سوالها
دارم با بابا حرف ميزنم براي اينكه مخصوصا مكالمه مون طولاني نشه همون سوالات تكراري
مشغول صحبت تلفني هستم و ميگي گوشيو بزار پايين باهات حرف دارم و همون سوالات دوباره تكرار ميشه
داشتي تلويزيون ميديدي و يك عده پسربچه داشتن زنجير ميزدن. پرسيدي مامان چرا فقط پسرها زنجير ميزنن؟ من هم زنجير ميخوام؟ يه زنجير ميخوام روش عكس توت فرنگي كوچولو داشته باشه
براي اينكه پستمون بدون عكس نمونه چندتا از عكسهاي جامونده رو ميزارم
.
.
دنيا از دريچه لوله دستمال كاغذي؟
كيانا روزهايي كه پيش مامان و بابا ميمونه و روي ميز من مشغول پاسخگويي به مشتريان