کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 18 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

گوناگون

1393/2/16 12:09
نویسنده : مامی کیانا
1,057 بازدید
اشتراک گذاری

از گوناگوني روزمرگي هايمان در ادامه مطلب ديدن فرمائيد....

خداروشكر

ديروز داشتيم با هم تلويزيون نگاه ميكرديم فيلمه از اين قرار بود كه دختره عروس شده بود و داشت از باباش خداحافظي ميكرد خلاصه صحنه خيلي دراماتيك بود كيانا هم بدجور احساساتي شده بود يه آه بلندي كشيد و گفت خداروشكر كه من هنوز عروس نشدممتنظر....

                                                

..................................................................

تولدهههه

تولد باباكاوه نزديكه و داشتم با كيانا خانوم مشورت ميكردم كه هديه چي واسه بابا بگيريم. پرسيدم ادكلن بگيريم خوبه؟ ...كيانا با يه لحن خاصي گفت: نه مامان من يه چيز خوبي درنظر دارم ... واسه بابا يه جوراب جنس خوب بگيريم آخه باباكاوه همش ميگه  جورابم سوراخه !!!! .... ( قابل ذكر اينكه باباكاوه يا هفته اي يه جوراب سوراخ ميكنه يا گم ميكنه و هميشه مشكل جوراب داره....) با اين پيشنهاد يكي به نفع منچشمکخندونک

................................................................

من و پژمان

واي من چه ميكشم از اين سريال پژمان و ساختمان پزشكان اينروزها هر ساعتي از روز يه بار كانالهاي تلويزيون رو بالا و پايين كني حداقل يه شبكه داره سريال پژمان رو نشون ميده

ديروز با ترس و لرز شبكه ها رو عوض ميكردم كه نكنه الآن صداي پژمان بياد كه همون لحظه كه سر رسيدي و از بخت بد من پژمان هم سر رسيد گفتم : مامان خواهش ميكنم من از پژمان ب َ د  َ م م ي ا د

اومدي جلو دستهاتو گذاشتي رو صورتم و كاملا فيس تو فيس، چشم تو چشم بهم نگاه كردي گفتي: مامان نگاه كن ببين من چقدر شبيه پژمان هستم حالا باز هم ميگي از پژمان بدت مياد دلخورراضی

قضاوت روي شباهت بين كيانا و پژمان رو ميزارم به عهده خود عزيزانسوال

.........................................................

ماشين زمان

ديروز مامان جونم با يه شاخه گل اومد پيشم، مامانمه و اين گلدونهاش مخصوصا گل محمدي... واقعا بوش محشره آدمو تا مرز ديوانگي ميبره ...

من كه با بوييدن اين گل واقعا انگار سوار ماشين زمان ميشم و ميرم به دوران كودكي اونوقتها كه با دخترخاله هام تو باغمون بازي ميكرديم و از اين گلها ميچيديم و باهاشون عروس بازي ميكرديم و ببخشيد با آب دهنمون برگ اين گل و يا شمعدونيها رو به ناخنهامون ميچسبونديم مثلا لاك زديم ...... مامانم هر سال اين گلها رو خشك ميكنه با بهار نارنج عرق ميگيره .. برگهاي خشكش تو چايي هم خيلي جواب ميده خستگي رو از تن به در ميكنهمحبت

........................................................

پرواز

مقوله پرواز چندوقتيه سخت ذهنتو به خودش مشغول كرده...... ميگي مامان خدا ما رو دوست نداشته كه ما نميتونيم مثل پرنده ها پرواز كنيم؟ ميگم خوب ما خيلي كارها ميتونيم بكنيم كه پرنده ها نميتونن انجام بدن ما آدمها هم ميتونيم پرواز كنيم ولي با هواپيما.... نه نه من نميخوام با هواپيما پرواز كنم ميخوام تنهايي پرواز كنم ....

رفتي تو اتاقت يك ساعتي مشغول بودي ... صداي كشيدن نوار چسب به گوش ميرسيد...  اون وسطها صداي برش كاغذ و مقوا هم ميشد شنيد...  وقتي نوار چسب رو به آخر رسوندي و ته چسب آبكي رو درآوردي و خيالت راحت شد........ با يك عدد بال فرشته اي و چوب سحرآميزي كه خودت ساخته بودي برگشتي و رفتي روي تخت و سعي كردي از اون بالا بپري نشد كه نشد..... خيلي با هم درباره پرواز صحبت كرديم

اين بالها رو با كاغذكادو و كش درست كرده ....

و اون به اصطلاح چوب سحرآميز رو با كاغذ و يه بسته چسب نواري و براي سرش كه حالت ستاره اي داشته باشه با يه ابتكار خيلي جالب از شكوفه انار استفاده كرده....

اينروزها هم سخت به اين فرفره ها وابسته شدي فكر كنم به خاطر همون قضيه بال و پرو پرواز و  ....

 

...............................

شكار لحظه ها

وقتي داشتي تو اتاقت با اين كاغذكشي ها لباس درست ميكردي يواشكي اومدم و ازت عكس انداختمچشمک

.............................................................................

يه روز آفتابي

ديروز هوا عالي بود و به اتفاق عليرضا جون رفتيم پارك نزديك خونه عزيزجون....خيلي خوش گذشت مخصوصا شما كه با همراهي عليرضا سخت شيطنتها بهت ميچسبيد...

از همون اول قول گرفتي كه تك تك وسيله هاي بازي رو امتحان كني از استخر توپ گرفته تا ماشين برقي...

از ديدن رنگين كمون هم خيلي هيجانزده شديجشن ...

مسابقه پفيلاخوري هم به پيشنهاد خودت راه انداختي...

و بعد از اتمام بازيها كنار آبنما نشستيم و خوراكيها را نوش جان نموديم و از رقص آبنما لذت برديم...

پسندها (2)

نظرات (12)

مامان احسان
16 اردیبهشت 93 13:48
سلام مونا جون خوبید کلی با اون عکس پروازش حال کردم راستی درست فهمیدم یعنی کیانا هم عاشق پژمان جمشیدیه آخه احسان که عاشقشه .رنگین کمون هم خیلی نازه من هم کلی کیف کردم با دیدنش چه برسه به کیانا . ( مونا جون من گاهی درگیر میگرن میشم و الان هم دوباره اومده به سراغم برام دعا کن دوست خوبم )
مامی کیانا
پاسخ
سلام عزيزم قربونت برم ممنون كيانا يه چيزي فراتر از عاشقي رفته تا مرز ديوانگي من هم سريالش رو دوست داشتم ولي فقط واسعه يه بار ديدن كيانا خيلي دلش ميخواست يه بار رنگين كمون رو ببينه وقتي ديد خيلي ذوق زده شد عزيزم ايشالا هميشه تنت سالم باشه نبينم مريض و ناخوش احوال باشي با آرزوي شفاي تمام مريض ها اميدوارم دوست خوبم هم هميشه سرحال باشه
هستی
17 اردیبهشت 93 9:19
سلام خوبی عزیزم یه خواهش داشتم اگه از دستورات وبم استفاده کردی خیلی خوشحال میشم عکس کاراتو برام بفرستی به اسم خودت بزارم تو وب مرسی عزیزم منتظرم
مامی کیانا
پاسخ
سلام عزيزم حتما چرا كه نه خوشحال ميشم
الهه
17 اردیبهشت 93 14:58
چقدر کیف کردم از این پستت عزیزم اون قسمت گل محمدیات منو هم برد به بچگی که باهاش لاک میزدیم... وایییی چقدر خوب بود....
مامی کیانا
پاسخ
سلام عزيزم آره واقعا ما هم دنيايي داشتيم چقدر زود ميگذره
مامان ملیکا
17 اردیبهشت 93 18:27
سلام به دوستای قدیمی و خوبمون ای جونم باز که ترسیدی عروس خانم بشی گلم تولد بابایی پیش پیش مبارک ، چه تفاهمی بابای ملیکا هم همیشه مشکل جوراب داره خدا نکنه شما دختر به این خوشگلی شبیه پژمان باشی وای که چقدر عطر این گل خوشبوست...دلم میخواد برای جشن گلاب گیری کاشان باشم ای جونم خاله ، ماشاالله به خلاقیتت گلم ، ملیکا هم یه فرفره خوشگل مثل شما داره انشاالله همیشه تو شادی باشید گلم
مامی کیانا
پاسخ
آره هميشه تاكيد ميكنه كه من عروس ميشم ولي داماد نميگيرم فكر كنم همه مردها مشكل جوراب دارن خريدن جوراب در روز مرد يكي از امور واجبه علاقه شديد پژمانيه ديگه؟ من تابحال جشن گلابگيري نرفتم ولي جشنواره بهارنارنج از بيستم كنار رودخانه تجن ساري برگزار ميشه تونستيد تشريف بياريد
مامانی
17 اردیبهشت 93 20:59
به به چه پست گوناگونی بسی لذت بردم از کجا شروع کنم ؟!تولد بابایی مبارک چه قدر کیانا جونم شیرین زبون شده عزززززززززیززززززززززم الهی که عروس بشی چه قدر شما بچه ها شبیه همید وای نیایشهم وقتی پژمان پخش میشد دیوونه کرده بود ما رو اینقدر که خوشش می اومد مگه الان بازم داره میذارهخیلی بال های خوشگلی داری کیانا بلا خیلی با مزه شدی با اون دامن کشی
مامی کیانا
پاسخ
سلام زهره جونم جدا نيايش هم عاشق پژمانه؟ پس همه جاييه!! آره بابا همه شبكه استانيها تكرارشو پخش ميكنن كانالهاي ماهواره هم همينطور
محبوبه مامان الینا
18 اردیبهشت 93 8:04
ینی این پست از اون پستهای پرو پیمون و باحال بود که آدم نمیدونه از چیش بنویسه از کاردستی فوق العاده زیبا و خلاقانه کیاناجونی از اون گلهای محمدی که عطرش حتی از پشت مانیتور هم حس میشهاز نوستالژی بچگی مون و لاک زدن با گلبرگ گلها از اون دامن خوشگل کشی از اون رنگین کمون کوشولوی نازاز شهربازی و مسابقه پفیلا و دیدن خنده ناز بچه ها بسیاااااااااااااار عالی بود
مامی کیانا
پاسخ
خوب ديگه از دوستان با پستهاي بلند بالا به ما رسيده نميدوني با اين كاردستيها مصرف هفتگي چسب نواري و چسب آبكي و مقوا كاغذ رنگيمون حسابي بالا رفته مشكل ديگه اينه كه با اين خيل عظيم كاردستيها نميدونم چه كنم؟ همشو ميخواد نگه داشته باشه جدا بوي گل محمدي رو حس كردي؟؟ عجيب آرامش بخشه خداييش لاك زدنها رو يادته شما هم از اين شاهكارها داشتيد؟
محبوبه مامان الینا
18 اردیبهشت 93 8:07
از شکرخدای کیاناجونی واسه عروس نشدن از پیشنهاد کیانا جونی واسه هدیه تولد پدر از شباهت کیانا جونی با پژمان جمشیدی از تُف زدن به گلبرگها و ساختن لاک خییییییلی باحااااااااااال بود
مامی کیانا
پاسخ
باحالي از خودتونه دوست عزيزم ممنون از نگاه قشنگت
مریم
18 اردیبهشت 93 11:08
چققققدر کیاناجونی باحاله ....... قربونش
مامی کیانا
پاسخ
سلام عزيزم ممنون
رضوان
18 اردیبهشت 93 12:00
ای جووونم..آخه کیانا خاله تو به این نازی را چه به پژمان جمشیدی... راستش خانومی...رادین ما هم گاهی اوقات میگه من رادین جمشیدی نیستم هاا..از اسم رادین خوشم نیامد اسممو عوض کردم...شدم پژمان جمشیدیخوش به حال پژمان جمشیدی والاااا
مامی کیانا
پاسخ
اي جونم پس رادين جونم هم عشق پژمانه؟ آره والا خوشبحالش
مامان احسان
20 اردیبهشت 93 7:38
سلام مونا جون ممنون از احوالپرسیهات الان بهترم خداروشکر
مامی کیانا
پاسخ
خداروشكر
هستی
20 اردیبهشت 93 15:45
سلام عزیزم خوبی یه سر بزن اپم خوشحال میشم نظرتو بدونم ممنون
مامی کیانا
پاسخ
حتما عزيزم
مامانی شایلین جون
22 اردیبهشت 93 11:54
وای خدا این بچه ها چه حرفایی میزنن. فداش بشم خوشحاله عروس نشده و پیشتونهآخه عزیزم تو کجات شبیه این پژمانهههههههههه؟مونا جون چقدر حالمو دگرگون کرد این گلای محمدی. یادمه چند خونه اونورتر از خونه ما همسایه مون تو حیاطش از این گلا داشت همیشه ما از بوش مست بودیم. طرفای ما کمیاب بود این گل. یادش بخیر ما هم گلبرگا رو رو ناخنمون میچسبوندیم. ای خدا اینقدر دلم میخواست لاک داشته باشم ولی نمیذاشتن بزنیمممممممالان بچه ها را به راه لاک رو ناخنشونه. من یادمه یه جعبه کوچولو داشتم که یه لاک یواشکی خریده بودم توش قایم کرده بودم همیشه حسرت داشتم بزنمنمیدونم چرا نمیذاشتن آخه؟!!!!!!خیلی همه عکسات قشنگ بودن خصوصا کارای این عسل خانمتون.
مامی کیانا
پاسخ
از عروس شدن خوشحال نميشه ولي هميشه تو خونه عروس بازي ميكنه چه خوب كه با اين محمديها حالت عوض شد جدي ميگي شما هم از اينكارها ميكرديد؟ چه جالب آره دقيقا اون موقع لاك و لاك زدن مثل دستگاههاي ويديو كه يه مدت قاچاقي از اين دست به اون دست ميشد بود كلا داداش ها روي لاك زدن خيلي گير ميدادن؟ نميدونم چرا؟