تعطیلات عید
سلاااااام
امیدوارم تعطیلات حسابی حسابی بهتون خوش گذشته باشه. اگر از احوالات ما و کیانا بخواهید باید بگم روز عید بعد از نماز فطر به سمت بهشهر حرکت کردیم آخه هرسال روز عید فطر بابابزرگ باباکاوه توی روستای پاسند نهار کلی دعوتی داره و ما هر سال اونجا هستیم.
اولش قرار بود بریم تهران ولی دوباره قسمت نشد.طبق معمول با کلی باروبندیل و اثاثیه که فقط سه تا ساک و کیف وسایل کیانا خانوم بود؛ یک کیف مخصوص رختخواب و ملحفه، یکی لباس و یکی دیگه ظرف و ظروف مخصوص غذا و شیر؛ راه افتادیم. قرار بود تعطیلات همونجا باشیم چون بابایی و مامانی و عمو آرمان هم داشتند از تهران میومدند و کلی توی ترافیک جاده مونده بودند و وقتی رسیدن حسابی خسته بودن.
از شیطنت های کیانا براتون بگم که از صبح ساعت 8 توی حیاط بود تا شب. چون جمعیت زیاد بود نوبتی کردیم یک ساعت من، بعد بابا، بابایی، عمو،عمه و.... با کیانا میرفتیم توی حیاط آب بازی، توپ بازی، کنار جیجیک ها و بعضی وقتها کار به کوچه و بقالی هم میکشید. خلاصه همه رو حسابی خسته میکرد ولی کیانا خستگی ناپذیر بود.
اینجا هم رفته توی حوض و داره آب حوض میکشه!!!
داشتم فکر میکردم که این حوض هم چیز خوبیه واسه سرگرم کردن کیانا اینجا که هست خیالم راحته چون هیچ خطری نداره و نمیتونه ازش بیرون بیاد.
این هاپو اسمش دنی ولی خیلی ترسناکه
جای همه دوستان خالی یک سر به باغ آبا حسن زدیم اطراف باغ پر بود از تمشکهای ترش و شیرین به به. ما هم حسابی از اون تمشکهای سیاه چیدیم و خوردیم. انارها هنوز خوب نرسیده بودن ولی نوبرانه چیدیم با اینکه کوچیک و کال بودن ولی حسابی شیرین و آبدار شده بودن باز هم جاتون خالی.