کیانا از نوزادی تا نوپایی(5ماهگی)

انگار داشت یه اتفاقهایی می افتاد دیگه کیانای مامان مثل ماههای قبل خوب شیر نمیخورد یعنی گاهی اوقات اصلاٌ شیر نمی خورد.

دیگه داشتم از غصه دق می کردم همه روش هایی رو که بقیه بهم پیشنهاد می دادن امتحان کردم ولی نمیشد گاهی اوقات با قطره چکون بهش شیر می دادم. ولی اینطوری نمیشد چندباری هم دکتر بردم گفتند گاز معده اش زیاده و از این حرفها و کلی شربت و دارو تجویز کردن.

 حس مادرانه ام بهم میگفت که مشکلش این نیست واسه همین هم داروهاشو فقط واسه چند روز امتحانی استفاده کردم ولی شیر خوردنش هیچ تغییری نکرد و دیگه قید داروها رو زدم.

 یک روز واسش فرنی خیلی رقیق و کم شیرین درست کردم خیلی دوست داشت و خوب میخورد.

هنوز هم سعی میکردم که هر طوری شده شیرم رو بخوره و این داستان همچنان تا آخر 5 ماهگی ادامه داشت ولی من هنوز هم دلیل شیر نخوردنش رو نفهمیدم.

 در قسمت 6 ماهگی کیانا بهتون میگم که دلیل این قضیه چی بوده؟!!

کیانا جون از همون اولش هم عین الآن عشق حموم بود دیگه با کمک میتونست توی لگن حمومش بشینه وبا اردکهای حمومش آب بازی کنه .

اینجارو با چه حرصی داره اردک هاشو میخوره

الهی قربونش برم

حالا دیگه کوچولوی ریزه میزه ما میتونه چند قدمی با روروئکش توی خونه راه بره البته فقط روی سرامیک، راه رفتن روی فرش براش سخت بود چون فقط نوک انگشتهای پاش به زمین میرسید و اینطوری خودشو هل میداد به سمت جلو و این تجربه براش خیلی جالب و شگفت انگیز بود. توی این عکس هم داره از خوشحالی بال در میاره