عمرتان صد شب يلدا
صداي پاي «يلدا» آرام آرام به گوش مي رسد، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها خانه را براي استقبال از فرزندان مي آرايند و فرزندان و نواده ها نيز براي ديدار بزرگان خانواده بي قرارند.
ما هم طبق سنت هر ساله به اتفاق خواهر و برادر در خانه پدري گرد هم آمديم و به یاد خود آورديم که گوشه ای از قلبمان متعلق به کسانی است که مــدت ها بود آنها را ندیده بوديم.دیشب بار دیگر به هم گوش زد کردیم که ما خانواده ای جدا ناپذیر هستیم.
در ادامه با ما باشيد...
براي شام مامان جون مرغ شكم پر خيلي خوشمزه درست كردند و جاي همتون خالي خالي
بعد از شام مفصل، سفره يلدا رو چيديم و بچه ها يكي يكي وسايلو روي سفره گذاشتند طبق معمول هميشه وقت سفره انداختن كيانا خانوم تمركزش گرفت و من و كيانا تا به تمركزش برسيم سفره چيده شد!!! اينطوري
از همون اول همه بي صبرانه منتظر قاچ زدن هندونه بودند!!!
شايد يخورده رنگش پريده بود ولي شيرين و آبدار بود.
تو اين احوالات كيانا جون ما هم از قافله عقب نيفتاد و مشغول بود حسابي!!!!
همش مال خودمه!!!!!!!
خلاصه دیوان حافظ آمد و پس از تعارفات و دست به دست کردن ها همه متفق شدند که بدهیم آقا سجاد فال حافظ بگیره! فال های دیشب بسیار جالب بود و عجیب به حال و هوای افراد متناسب می نمود!!!
بالاخره همه از غزليات حضرت حافظ فيض برديم حتي كوچكترين فرد جمع كيانا خانوم البته يك كوچولوي ديگه هم تو جمعمون بودكه هنوز پا به دنيا نذاشته و تو شكم خاله جونه و تا دو سه هفته ديگه به جمعمون اضافه ميشه ولي واسه هممون عزيزه واسه اون هم فال گرفتيم قربووونش برم چه فال قشنگي هم اومد
و در آخر خسته از همه شيطنت ها و دويدن ها و خوردن ها و نوشيدن ها كنار سفره يلدا لالا !!!!