کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

زنده باد زندگي

1392/12/5 11:41
نویسنده : مامی کیانا
1,554 بازدید
اشتراک گذاری

هيچ چيز به اندازه يادآوري روزهاي خوش كودكي شيرين و دلچسب نيست

خصوصا كودكي از نوع دهه شصتي

نزديك عيدووو و خونه تكوني ها شروع شده

مامان من هم با يك اولتيماتوم از همه درخواست كرد باقيمانده دوره كودكي تا دانشگاهي كه در منزل پدري مونده رو جمع كنند و ببرن.

تمام دوره كودكي ام تو يه كيف از جامدادي سال اول دبستان گرفته تا كارنامه هاي دوره دبيرستان و دفترچه انتخاب واحد دانشگاه و روزنامه كنكور ...

خداييش يادتون هست روز اعلام نتايج باجه هاي روزنامه فروشي رو....نگراناسترس

در ادامه مطلب گلچيني از كودكي

1

5

اگه گفتيد نقاش اين نقاشيهارو؟

عكس بعدي رو ببينيم

2

دفتر نقاشي مامان مونا در سن 6 سالگيخجالت

 

يادش بخير نزديك عيد كه ميشد بازار خريد كارت پستال داغ داغ بود چقدر شيرين بود گرفتن يه كارت پستال از يه همكلاسيخیال باطل

5

و خوندن پيام تبريك سرشار از صداقت يك دوست

6

درس حرفه فن بود و كاردستيهاش

عاشق اين كارها بودم و برخلاف بچه هاي كلاس كه همه كارهاشونو مامان هاشون انجام ميدادن كلي وقت ميذاشتم واسه كارهاي هنري:

نمونه منجق دوزي سال دوم راهنمايي

4

بافتنيهاي دوره دوم راهنمايي

7

چقدر ذوق كردم وقتي جورابها اندازه پاهاي كيانا شد

9

و چقدر اين وسايل براي كيانا جذاب بود و همش براش جاي سوال بود  كه من اندازه خودش بودم و يا داشتم ايم بافتنيها رو ميبافتم بابا كاوه كجا بود؟

و در آخر يه عكس از خودم و خواهرزاده م. كيانا خانوم هيچ چيزش به مامانش نرفته باشه علاقه به پوشيدن لباس قرمز و ست كردنش به خودم رفتهاز خود راضی

77

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ღ¸.•مامان ِ آینده یه فسقِـلی•.¸ღ
5 اسفند 92 12:10
آخییییی الهیییییی چه خوب که اینا رو نگه داشتی عزیزززززززم... وووووووی گل ِ سرخ و سفید و آبی......... پس حسابی هنرمندین.. اینو بافتنی و نقاشی و منجق دوزی دوران مدرسه تون نشون میده ... ماشالا... ههههه... ای مامانی و دخملی ِ قرمز دوست... کیف کردم از دیدن ِ مطلبت...
مامی کیانا
پاسخ
گل سرخ و سفيد هم از اون دست شعرهاي مد روز بود ديگه همه ازش استفاده ميكردن هنر هم همون هنرهاي قديمي چه لذتي داشت
نی نی شیطون
5 اسفند 92 13:30
سلام بسیار لذت بردم خوشحال میشم به نی نی شیطون من هم سری بزنید __________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-' ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______| ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____)
مامی کیانا
پاسخ
حتما سرفرصت ميام پيشتون
محبوبه مامان الینا
6 اسفند 92 7:37
وای مونا جون این پستت خیییییییییییییلی بهم فاز داد یاد ِ دوران بخیر عجب نقاشی بودی واسه خودت وای کارت پستالها........یادش بخیر اون کارت پستال که یه دختر کلاه داره رو سرش و سبد تو دستشه دوستم به من یادگاری داد خیلی دوسش داشتم دفتر یادگاری ها یادته؟ چه خوب که وسایل حرفه و فنت رو یادگاری نگه داشتیمن فقط بافتنیش رو دوست داشتم!یادمه سالاد الویه و شیرینی توت خشک هم تو کلاس درست کردیم...گوجه و لوبیا تو گلدون کاشتیم... ای جان به سوالهای کیانا جون بهش میگفتی باباکاوه دنبال اسب سفید میگشت تا بیاد سراغم اتفاقا مونا جون تو این عکس به نظرم میرسه کیانا شبیه خودت هم هست
مامی کیانا
پاسخ
واي دفترچه يادگاريها خوب يادمه آخر سال كه ميشد همه يكي يدونه دفتر دستشون بود بعضي روزها به خاطر ازدياد اونها مجبور ميشدم ببرم خونه بنويسم بعد ميشستم يادگاري بقيه رو ميخوندم از رو نقاشيها كپي ميگرفتم اصلا يه دفتر واسه خودم درست كرده بودم نوشته ها و عكسهايي كه براي نوشتن تو دفترچه يادگاري مناسب بود و آرشيو كرده بودم ديگه راحت شده بودم آآآآآآآآآآآآآآي يادش بخير اون كارت پستال هم يكي از بهترين دوستهاي من بهم داده بود من هم خيلي دوسش داشتم اتفاقا كيانا از همون اول عاشق همين كارت شده بود واي سالاد الويه ما تو نمازخونه مدرسه جمع شديم و درست كرديم چقدر هم خوشمزه بود اون الويه آره اسب سفيد و خوب اومدي آره تو اون عكس خيلي شبيه به هم هستيم
✽ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت✽
6 اسفند 92 8:58
آخییییییی ما رو بردی به اونروزا یادش به خیر این کارت پستالها فکرشو کن جورابایی رو که اونموقع بافتی الان کیانا جون پوشیده عجب حس ِ شیرینی خودتم مثل کیانا جون دختر خوشکل و با نمکی بودی ها
مامی کیانا
پاسخ
با يادآوري اون روزها يخورده همچين دلم ميگيره آره وقتي چشمم به جورابها افتاد با خودم گفتم يعني ميشه اندازه پاش باشه وقتي تو پاهاش ديدم خيلي ذوق كردم چشماتون قشنگ ميبينه گلم ممنون
مامان شایلین جون
6 اسفند 92 11:16
وای چه پست جالبی. رفتم چندین سال پیش. کارت پستال!خیلی اون روزای آخر سال رو دوس داشتم هی کارت پستال میخریدیم واسه هم میدادیم یادش بخیر.چقدر خوبه که اون جوراب و دستکش اندازه کیانا شد. خیلی عالیهمونا جون غصه نخور کیانا حسابی شبیه خودته من اولش فکر کردم کیانا هستش .ولی چقدر خوبه که همه اینا رو نگه داشتی. ما در اثر مهاجرت و اسباب کشی چندین باره تمام این خاطراتمونو گم کردیم. مامانم هی کم کم ریختشون دور. یه روز دیدیم دیگه نیستن.
مامی کیانا
پاسخ
آره واقعا خريد كارت پستال دغدغه دم عيديمون بود جدي ميگي شبيه منه آخ جون آره خيليها وقتي اين عكسو ديدن با كيانا اشتباه گرفتن حيف كه يادگاري از اون دوران نداري من هم سعي كردم واقعا بعضي هاش كه خيلي داغون بود رو دور بندازم
مامان احسان
7 اسفند 92 9:31
سلام دوستم چه پست خوشگلی گذاشتی یهو به نظرم همه چیز صورتی شد همه چیز توی اون وقتها رنگی بود یادش بخیر چه زود بزرگ شدیم .به نظرم توی این عکس هم نشون میده که کیانا شبیه خودته .مونا جون دوستت دارم
مامی کیانا
پاسخ
سلام عزيزم آره واقعا يكدفعه اي صورتي اونقدر روي بورس اومد و رنگ دخترونه شد ممنون عزيزم ما هم دوستتون داريم
saba
7 اسفند 92 23:18
akheeeeeee mona manam az ina daram vay vay vay che zood bozorg shodim cheghadram joorab be kiana joon miad
مامی کیانا
پاسخ
واقعا پس تو هم مثل من اهل نگه داشتن خاطرات هستي خيلي زود گذشت ميبيني چه جورابها اندازه ش شده