كيانا و دوستان در جشن 4 سالگي
صبح زود بيدارشدي هنوز ساعت 7 نشده بود اومدي تو آشپزخونه و با عجله گفتي بابا خوابالو رو بيدار كنم؟... زود بريم تولدمه
در ادامه تو جشنمون شركت كنيد
اونقدر زود از خونه زديم بيرون كه هنوز قنادي باز نشده بود و منتظر مونديم تا كيكت رو بگيريم
البته كيتي ِ انگار خود كيتي نبود؛ تا ديديش گفتي اين دوست ِ كيتي ِ
باباكاوه ما رو رسوند مهد، هنوز نرسيده بوديم كه صداي دست و جيغ و هورا و تولدت مبارك از كلاستون شنيده ميشد.... خيلي ذوق زده شدي.... يخورده هم خجالت كشيدي ..... ولي مثل خانوم هاي خيلي محترم تو جايگاه مخصوصت نشستي و نظاره گر رقص و پايكوبي دوستات بودي....
آرمين و متين هم برات سنگ تموم گذاشتن و حسابي رقصيدن از شمالي گرفته تا فارسي و همه جوره ديگه....
چقدر جو كلاستون دوست داشتني و جذاب بود برام .... دوستات خيلي زود با من گرم گرفتن و خودشونو معرفي كردن..... مخصوصا الينا و آرمين و متين ...
از راست به چپ ديانا... آرمين....آوا... الينا ...كيانا ... متين
مسابقه پفيلا خوري رو اجرا كرديد
بعد مسابقه صندلي
و از همه جالبتر مسابقه پوشيدن لباس بود كه آرمين شيطونه برنده شد و كلي همه رو شاد كرد ...
بعدش هم مراسم كيك...
شمع 4 سالگيتو كنار دوستات فوت كردي ..
ترلان جون هم رقص چاقو رو اجرا كرد
قربون خنده هات خيلي بهت خوش ميگذشت كنار دوستات....
ميدونستم به اولين جايي كه ناخنك ميزني گل سر كيتي .. چون از همون اول عاشق گل سرش شدي...
ياد تولد پارسالت افتادم كه به محض بريدن كيك شاخك هاي كفشدوزكت رو خوردي
و پذيرايي
و كادوي دوستاي مهربونت
و عكسهاي يادگاري
از راست الينا ..محمدپارسا... ديانا... و مهياس جون
كيانا و آواجون خيلي خيلي مهربون
ترلان جون .... كيانا خانوم ..... آرمين شيطون
خلاصه جشن تولدت با حضور دوستات و مربيهاي مهربون به اتمام رسيد خيلي خيلي خوش گذشت
و به يكي از آرزوهام رسيدم خيلي دوست داشتم يه روز تو مهدت باشم و ارتباطت رو با دوستات و مربيهاتون ببينم....
ديگه وقتي ميفرستمت مهد خيالم راحته راحته
خداروشكر دوستاي خوب و مودبي داري و همينطور مربيهاي دلسوز.....
آرزویم این است که دلت خوش باشد
نرود لحظه ای از صورت ماهت لبخند
نشود غصه کمی نزدیکت
لحظه هایت همه زیبا و قشنگ
از خدا خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و
نباشی دلتنگ و بدانی که کسی هست هنوز که تو را یاد کند!