یک روز خوب
ماجراي يك روز خوب و به يادماندني رو در ادامه مطلب بخونيد
كم كم به پايان زودرس سال تحصيلي نزديك ميشيم. به همين خاطر چند روز پيش از طرف مديريت مهد به جشن پايان سال بچه ها دعوت شديم.
واي كه چه لذت بخش بود براي من و باباكاوه شركت تو اين جشن كه برامون اولين تجربه بود، مثل تموم تجربيات شيريني كه به واسط فرشته كوچك خونمون خداوند بهمون هديه ميداد.
بي صبرانه منتظر فرا رسيدن روز جشن بوديم.
راس ساعت 3:30به سالني كه دعوت شده بوديم رفتيم.
كيانا رو ازمون تحويل گرفتند و بچه ها تو رديف اول نشستند. من و باباكاوه هم چند رديف عقب تر نشستيم. گوشامون پر بود از صداي كيانا كه با دوستاش حرف ميزد قربونش برم صداش از همه بچه ها رساتر بود و ميتونستيم بشنويم چي ميگه... و چقدر ذوق ميكرديم ماااا
راس ساعت 4 برنامه با تلاوت قرآن توسط بچه ها شروع شد كه اجراشون خيلي خيلي زيبا بود چندتا از بچه ها لباس فرشته ها رو پوشيده بودن بعضيهاشون لباس سفيد بلند با شال سبز و يكي از بچه ها هم سوره تین رو تلاوت کرد.
بعد هم آقاي مجري كارشو شروع كرد.يك مجري خوب و پرانرژي مثل بچه ها. فقط پشتك و وارو نميزد!!!!!
به ترتيب برنامه بچه ها شروع شد اول بچه هاي پيش دبستاني سرود دسته جمعيشون رو اجرا كردن.
بعد هم بچه هاي كلاس 4تا6 سال. دیدن و شنیدن از بچه های خوشگل و قد و نیم قد با لباسهای محلی، که بدون هیچ دغدغه ای روبروت وایستاده بودن هر دقیقه ش واسمون شادی آور بود . یکی به پشت نگاه میکرد، یکی به بغل دستیش، یکی هم وسط ها شعر یادش میرفت و یکی دیگه هم که اصلا شعر نمیخوند. خلاصه ما رو که حسابی شاد کردند.
در آخر هم نوبت اجراي برنامه كلاس كيانا شد. وقتي براي اجراي سرود ميرفتند روي صحنه صداي قلبم بلند بلندتر ميشد انگار قلبم اومده بود زير گوشم. بوم بوم، بوم بوم صداي قلبمو ميشنيدم.
ولي وقتي چهره شيطون كيانا رو ديدم قلبم آروم گرفت اي جونم چقدر خوب و پرانرژي اجرا شد.قربونش برم از همون اول که آهنگ شروع به نواختن کرد سرشو به این طرف و اونطرف تکون میداد.
١ ٢ ٣ ٤
پیشی جونم چه بازیگوشی خوب میدونم دشمن موشی
تا موش میبینی تیز میشه گوشات اونو میگیری لای دندونات
وقت لالا شد بیا لالاکن خسته شدی کمتر صدا کن
وقتی میگفتید تیز میشه گوشات انگشتاتونو مثل دوتا گوش بالای سر میبردید و همینطور بیا لالاکن دوتا دستاتو زیر سرت میذاشتی.
وای که دلم میخواست زودتر سرودتون تموم شه بیای پایین کنارم بغلت کنم و مثل یه پیشی شیطون یک لقمه چرب و نرمت کنم. مییییییوووو
اين سرود رو از شروع سال عموصدرايي مربي موسيقي و سرودشون با بچه ها كار كرده بود. اونقدر ذوق زده شده بودم كه يادم رفت عكس بندازم. قراره سي دي جشن بهمون بدن. بعدا از روش عكس ميگيرمدر آخر هم هدايايي به رسم يادبود داده شد.
پيشي جونم با هديه ش......
پيشي جونم در حال پذيرايي شدن...
خلاصه به این پیشی جون و مامان و باباش حسابی خوش گذشت اونقدر که کیانا اصلا دلش نمیخواست از سالن بیرون بیایم.