کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

یک روز تعطیل خونه خاله

بازهم این دختر آب دید و هوش از سرش پرید.وقتی رسیدیم خونه خاله از همون اول فقط حواسش به حوض و شیر آب توی حیاط بود تا ازش غافل می شدم با امیرمحمد کنار حوض آب بودن. اون روز هم حسابی با امیرمحمد آب بازی کرد و بهش خوش گذشت. اولش فقط دستاشو خیس کرد کم کم پاهاشو و صورتش بعدش هم خودشو راحت کرد و رفت زیر شیر آب. ولی توی اون هوای گرم آبتنی حسابی بهش چسبید و باز هم طبق معمول کشون کشون و با گریه و زاری از توی حوض درآوردمش ...       ...
12 تير 1390

فرشته من

این پیراهنو مامان جون تازه واسه گل دخترش درست کرده و کیانا هم با کلی ذوق اونو پوشید. وقتی لباسو تنش کردم شروع کرد به نینای کردن و چرخیدن. خیلی لباسشو دوست داره فکر کنم میدونه این لباسش با بقیه فرق داره چون مامان جون با دل و جون واسه دخترش دوخته. لالا گل سوسن            مامان داره نخ و سوزن میدوزه با دل و جونش    واسه دختربلوز، پیرهن ...
12 تير 1390

یک روز شیرین مثل نون خامه ای!!!!

این فرشته کوچولوی ما هنوز خوب نمی تونه منظورشو به ما برسونه وقتی هم متوجه نمیشیم که چی میگه حسابی از کوره در میره جیغ میکشه امروز هم با اسباب بازی جدیدش که دیشب باباش واسش خریده بود حسابی سرگرم بود دیشب واسش یک کالسکه کوچیک خریدیم که عروسکهاشو بزاره توش و بازی کنه خیلی دوسش داره. ...
8 تير 1390

آب بازی

  از حمام رفتن کیانا نگم که اگه روزی 3بار هم بره حمام دوباره با دیدن لیفش وسوسه میشه اونقدر گریه و زاری راه میندازه که مجبورم میکنه دوباره اونو حمام ببرم.خلاصه اینکه این وروجک عاشق آب بازی توی وان . یک لیف داره که شکل اردک و خودش واسش اسم گذاشته بهش میگه آقداقدا. خدانکنه یکی بهش بگه برو آقداقداتو بیار اونوقت که فیلش یاد هندستون میکنه و باقیش هم که میدونید.... این هم لبخند رضایت بعد از یک حموم حسابی!!! ...
8 تير 1390

کیانا میگه؟

  دایره کلمات کیانا خانوم : بابا- مامی – دد-بای-چیه – عمو – آمان (آرمان) – هاپو – بع بع – آب بیده (آب بده) جدیداٌ آهنگ شهر ببعی میگه بع بع رو میزنه و آخرش بع بع رو میگه و آهنگ دنبه داری رو هم میزنه و نه نه میگه. ...
8 تير 1390

مامی، بابا، دد

 شیطونک ما خیلی ددری شده وقتی می فهمه باباش داره لباساشو می پوشه که بره سرکار، فوراٌ جورابهای باباشو میاره تا پاش کنه و جلوتر از باباش زودی میره جلوی در وایمیسته ولی طولی نمی کشه که صدای جیغ و فریادش درمیاد،بابارفته و کیانا پشت در مشغول گریه و زاری... ...
8 تير 1390