یک روز تعطیل خونه خاله
بازهم این دختر آب دید و هوش از سرش پرید.وقتی رسیدیم خونه خاله از همون اول فقط حواسش به حوض و شیر آب توی حیاط بود تا ازش غافل می شدم با امیرمحمد کنار حوض آب بودن. اون روز هم حسابی با امیرمحمد آب بازی کرد و بهش خوش گذشت. اولش فقط دستاشو خیس کرد کم کم پاهاشو و صورتش بعدش هم خودشو راحت کرد و رفت زیر شیر آب. ولی توی اون هوای گرم آبتنی حسابی بهش چسبید و باز هم طبق معمول کشون کشون و با گریه و زاری از توی حوض درآوردمش ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی