صدمين!!!!
بالاخره صدمين پست وبلاگ كيانابلا رو هم نوشتم. نميدونم تا كي بتونم نوشتن اين وبلاگ رو ادامه بدم آخه ميبينم خيلي از دوستان نوشتن رو كنار گذاشتن و غيبتهاشون طولاني شده ايشالا هرجا هستن سلامت باشند!!!
اميدوارم يه روزي مديريت و نويسندگي اين وبلاگ رو بدم خدمت كيانا خانوم تا خودش از روزمرگيهاش بنويسه و دفترچه خاطراتش پر باشه از روزهاي به يادماندني و شيرين، خاطرات روزهاي مدرسه تا تحصيل توي دانشگاه و ... و شايد ايام پيري من و باباكاوه
از اين روزهاي كيانا بگم براتون كه خيلي شيرين زبون شده و همش راه ميره توي خونه قربون صدقه من ميره :
مامان خوبم، خوشگلم، عزيزم، نازم، تپلم، خيلي دوستت دارم يه عالمه، تيريپت منو كشته، الهي من قربونتو خيلي دوست دارم(به جاي قربونت برم)
و از اين حرفها، من كه با اين حرفها از خودبيخود ميشم ميگم منم دوستت دارم فرشته مهربونم
تو همون احوالات ازم ميپرسه بابا رو دوست داري؟
ميگم اول تو رو دوست دارم بعد بابارو با اصرار زياد ميخواد منو قانع كنه نه بابا رو دوست نداشته باش فقط منو دوست داشته باش
قربونش برم از وقتي رفته مهد خيلي چشم و هم چشميهاش زياد شده هر روز كه ميريم دنبالش هنوز نرسيده و ننشسته از دست باباش شاكيه!ميگه:
باباي ثنا واسش از اون كيكهايي كه كاغذ داره ميخره تو اصلا واسم نميخري!!!!!
امروز همه بچه ها آبميوه آورده بودن من آبميوه نداشتم!!!!!
امروز همه آب پرتقال داشتن ولي من آب آلبالو داشتم!!!!!
مامان چرا واسم اسمارتيز نذاشتي همه بچه ها اسمارتيز داشتن!!!!!
باباي پريا واسش كلوچه خريده بودتو چرا نخريدي؟!!!!
بابا كاوه !!!! امروز آرمين آدامس خرسي آورده بود. به شما هم داد؟ نه آدامسشو خودش خورد عكسشو رو دستم چسبوند نيگا!!!!
تو اصلا براي من آدامس خرسي نميخري؟
قربونش برم به قول باباكاوه فقط تو كار شكمه! همه گلايه هاش هم از شكمش نشئت ميگيره
دو روز تعطيلي بخاطر ويروسي كه من و باباكاوه گرفته بوديم حسابي خونه نشين شديم و همش خواب بوديم. كيانا هم حسابي كلافه بود و بهانه مهدكودكشو ميگرفت ميگفت واسه آرام جون زنگ بزنيد باهاش صحبت كنم آرام جون داره واسه من نِنه (گريه) ميكنه
مامان بيدار شو چقدر ميخوابي؟ زياد بخوابي خواب بد ميبيني ديگه فرشته مهربون نمياد تو خوابت هاپو مياد تو خوابت
از ترس اينكه كيانا مريض نشه ازش خواستيم زياد طرف ما نياد ولي انگاري يخورده بهش برخورد مامان ديگه دوستم نداري؟؟؟؟
كيانا خانوم هم كم نياورد براي غلبه بر اين شرايط از شگرد خاصي استفاده كرد:
بابا من خيلي دوست دارم، تو گل مني، سنبل مني، باز ميشي، بسته ميشي،تو آبميوه مني، تو آب آلبالوي مني، تو كيوي مني، سيب مني
واسه بدست آوردن دل من هم تو شير مني، شكر مني ، كاكائو مني، قوتو مني ( قوتو يك پودر گياهي مقوي سوغات كرمانشاهه كه كيانا عاشقشه و با شير ميخوره)
خلاصه با اين حرفها مگه ميشه يك ماچ محكم از لپهاش نگيري!!!!
تازگيها تا با كسي هم صحبت ميشه ميگه ما ميخوايم ني ني بخريييييييم دلت آب بشه ميپرسن چي؟ داداشي با يك آبجي با يك ني ني يعني چندتا؟ 1+2+3=6 يك خانواده 6نفره!!!! چه خبره؟
كجا جا بديم اين همه رو؟ البته اين دختر ما حق داره آخه امسال پشت سرهم به آمار خانواده مون اضافه شدن، يا تازه به دنيا اومدن و يا هنوز تو راهن. خوب بچه هم حق داره حسوديش ميشه