مجازي يا حقيقي
شما هنوز اعتقاد داريد اينجا يك مكان مجازيه؟؟؟!!!!
ولي من شك دارم!!! بگم چرا؟ بگم! بگم!
اسناد و مداركش موجوده!!! اگه خواستيد بفرماييد ادامه مطلب...
من اينجا هر روز پر از انرژي مثبت ميشم، مخصوصا وقتي اينجا چيزي رو ياد ميگيرم كه تو زندگيم ميتونم اونو بكار ببرم و ازش استفاده كنم.
حالا خواه تو رفتارم و برخورد با كيانا و همسرم و خواه هنرهاي خانه داري و آشپزي و كلي مسائل ديگه كه ميتونه خيلي خيلي فضاي خونه رو عوض كنه.
درست كردن يك پيراشكي گوشت براي شام ميتونه كلي كيانا جون رو سرگرم كنه و موجبات برانگيخته شدن حس كمك و همكاري وكنجكاوي با مامان خونه تو آشپزخونه باشه.
واي كه چه كيفي داره وقتي كيانا برام شيرين زبوني ميكنه و من هم مشغول آشپزيم گاهي اوقات از حرفهاش اين مدلي ميشمگاهي گاهي گاهي گاهي
ديشب موقع آماده كردن پيراشكي كيانا با من كلي حرف زد.
مامان من كي بزرگ ميشم؟ گفتم بايد خوب غذا بخوري... حالا حالا ها بازي كني..... درس بخوني...
مامان ميشه بزرگ شدم برام لباس عروس قرمز بخري؟؟؟؟ ميگم: قرمز؟؟؟؟ باشه
مامان من عروس بشم دامادم كي ميشه؟ ميگم : نميدونم والا خدا ميدونه؟
من دلم ميخواد بابا دامادم باشه
يخورده ساكت شدي و بعد با بغض گفتي: مامان من اگه عروس بشم بايد از اين خونه برم؟ من ديگه مال اينجا نيستم؟
گفتم : نه عزيزم تو هميشه پيش من ميموني، تو دختر خونه ما هستي و براي هميشه دختر خونه ميموني
آخه بابايي بهم گفت كه اگه عروس بشي از اين خونه ميري
خوب اشكهاتونو پاك كنيد
همه اين حرفها رو زديم براي اينكه بريم براي يك شام خوشمزه ، پيراشكي گوشت، آموزش از دوست عزيزمون مامان فسقلي آينده و دست پخت كيانا و مامان جون.
يه چندتا مشكل داشتم شايد چون براي بار اول بود به اين مشكلات برخوردم
اول اينكه تو آماده كردن خمير مجبور شدم خيلي بيشتر از مواد لازم آرد بريزم هي آرد ريختم و هي به دستم چسبيد تازه فهميدم روغن رو از قلم انداختم
بعد اينكه براي چسبوندن لبه هاي خمير به هم مشكل داشتم موادم خيلي روغني شده بود و وقتي خمير چرب ميشد ديگه به هم نميچسبيد
تجربه خوبي بود و براي دفعات بعد فكر كنم ديگه اين مشكلات رو نداشته باشم. همينطور چون احتياجي به نون نداشت واسه ميان وعده كيانا كه ببره مهد خيلي خوب بود.
دوست جوووونم ممنون براي آموزش خوب و مفيدت همينجاست كه ميگم:
"اينجا
همه چي
حقيقيه!!!!"