کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

عید تموم خوبیها مبارک

            همیشه واسه اومدن عید غدیر روزشماری میکردم یکی از بهترین روزهای سال برام از کودکی تا الآن روز عید غدیر بوده. از هفته ها قبل واسه بسته بندی ته کیسه های عید فکرمیکردم و وسیله هاشو جور میکردم.مامانم هم مثل عید نوروز از چند روز قبل مشغول خونه تکونی میشد. ظرفهارو آماده میکرد و یادمه یک سماور بزرگ داشتیم که همیشه واسه عید غدیر از پشت بوم میاوردیم و آمادش میکردیم. صبح که بیدار میشدیم عیدو بهم تبریک میگفتیم بعدش روبوسی و بابا هم از عطر مخصوصش به همه ما میزد. هنوز سفره صبحونه پهن بود که مهمونها یکی یکی میرسیدند معمولا اولین مهمونمون یکی از همسایه هامون که یک خا...
25 آبان 1390

کیانامیگه(4)

دایره کلمات عزیز دلمون هر روز بیشتر و بیشتر میشه  خودکار: خودار    پول: پیل     آبمیوه : آبیوی     حمام:اموم          مرسی عزیزم: میس عزیزم          مامان بشین: مامان بیش     بستنی: بس            موز: موس     پوست:پیست  حنانه:اَنانی ابرو: ابری  ، گوش:دوش ، مو ، دست ، پا ، چشم سوسک:سوس     زنبور:اَنبور     ماهی &...
20 آبان 1390

جمعه پاییزی

        جمعه ای که گذشت خیلی هوا خوب بود حیف بود با کیانا تو خونه تنها بمونم. با یکی از دوستام که یک پسر همسن کیانا داره تصمیم گرفتیم تا هوا سرد نشده بریم پارک. تا رسیدیم پارک، کیانا خودشو از شر شال و کلاه خلاص کرد و دوون دوون رفت سمت وسیله بازیها. اولش کلی سرسره بازی کرد قربونش برم دیگه خودش میتونه از پله ها بالا بره و سر بخوره من هم کنار سرسره مواظبش بودم. بعداز سرسره نوبت تاب بازی شد کلی شعر خوندیم تاب تاب تاب بازی خدا کیانا رو نندازی اگه بخوای بندازی بغلـــــــــــــ  (کیانا همیشه جواب میده:) بابا بندازی بعد تاب یخورده الاکلنگ بازی...
18 آبان 1390

کیانا این روزها

  طوطی خوش زبون خونه ما کلی شیرین زبون شده از شیرین زبونی هاش براتون بگم که جدیدا عزیزم رو یاد گرفته ، از دور دستاشو باز میکنه و میپره تو بغلم و در همین حین میگه عزیزَـَـَـَـَـَـَـَـم و دوباره و سه باره این کارو ادامه میده. کلمه ی دیگه که یاد گرفته " ای بابا" هر وقت چیزی از دستش میفته یا چیزی که میخواد نمیشه میگه ای بابا یه موقع هایی هم برعکس میگه " بابا ای". هر وقت شیرشو میخوره، شیشه رو به من میده میگه " مامان جیر خویدم" یعنی مامان شیر خوردم حتی وقتی خواب خوابه هم شیشه رو میده دستم و وقتی ازش میپرسم مامان شیر خوردی؟ میگه خوردم.   دندونهای کیانا همگی دست به دست هم دادن تا از لثه هاش بیان بیرون خیلی لث...
9 آبان 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی(8ماهگی)

تو این ماه عزیز دردونه مامان کلی پیشرفت داشت اول اینکه ماما و بابا گفتن رو یاد گرفت و گاهی اوقات دد هم میگفت. ما هم صبح تا شب منتظر این بودیم تا از لابلای صداهایی که کیانا از خودش در می آورد یک کلمه جدید کشف کنیم. این وروجک با سرعت یک موش کوچولو سینه خیز از این ور به اون ور، از این سوراخ به اون سوراخ میره و شیطونی میکنه. تازه کیانا جون میتونه بشینه و با اسباب بازیهاش بازی کنه. کم کم داره شیرین کاریهاش شروع میشه ناگفته نمونه از آهنگهای موردعلاقه کیانا که شبها هم اکثرا با گوش دادن به اون میخوابید آهنگ " تو که چشمات خیلی قشنگه" از خانوم مهرنوش بود که واقعا عاشق این آهنگ بود و هست و با شنیدن این آهنگ دستاشو بالامیبردو نی ن...
8 آبان 1390
1