کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

تعطيلات عيد چگونه گذشت؟

1392/5/30 9:13
نویسنده : مامی کیانا
2,389 بازدید
اشتراک گذاری

روز تعطيل بعد عيد تصميم گرفتيم بريم....سوالسوالسوالسوالسوالسوال

در ادامه مطلب همراهمون باشید

جزيره آشوراده....

صبح از خونه حركت كرديم و با دايي ها هماهنگ كرديم تا اسكله همديگه رو ببينيم.

بندر تركمن شهر جالبي بود مخصوصا پوشش خانمها و دختربچه هاش براي كيانا خيلي جذاب بود و لباسهاي رنگارنگشون با روسري هاي بلند و نقشهای ترکمنی به آدم احساس خوبی میداد . کیانا اونها رو با دست بهم نشون ميداد و كلي ذوق ميكرد.قلب

رسيديم اسكله تا دايي اينا برسن يه دوري توي بازار تركمن زديم.

براي رفتن به جزيره تا اونجا بايد با قايق ميرفتيم به نظرم خيلي جذاب بود ولي باباكاوه كه خيلي اهل هيجان نيست يه نمه ترسيده بود.

1

كيانا

دايي اينا كه رسيدن سوار قايق شديم.

  آقايون و بچه ها رو قسمت وسط قايق نشونديم و هر سه جليقه رو پوشيديم تن آقایون تا آسيبي بهشون نرسهاز خود راضیاز خود راضی و ما خانومها طبق معمول از خودگذشتكي كرده بدون جليقه نوك قايق نشستيممژهزبان

تو قايق خيلي خوش گذشت. الهي گلبرگ كه تا قايق رو ديد شروع كرد به گريه كردن اونقدر جيغ زد كه وسطها خوابش برد. كيانا هم يجورايي شوكه شده بود و خيلي ساكت و آروم بود. از ناخن خوردنش فهميدم كه ترسيده.

به سلامت به جزيره رسيديم و قرار شد 45 دقيقه ديگه آقاي ملوان قايق بياد دنبالمون. باباكاوه كه كلا به تير رستوران دريايي و خوردن اوزون برون تازه اين خطر رو به جان خريده بود به سمت رستوران پيش رفت. دايي جان كه خودشون بازرس سازمان علوم پزشكي هستند براي بازرسي از رستوران و وضعيت بهداشتي سري به آنجا زدند ولي متاسفانه تاييد نشد و تصميم گرفتيم براي نهار بريم همان رستوران هميشگي يعني اكبرجوجه مركزي و مخصوص گلوگاه .

يه دوري تو جزيره زديم و كنار اسكله منتظر قايقمون شديم تا بياد دنبالمون. از اونجايي كه هيچ اسم و رسم و شماره اي از آقاي ملوان نداشتيم همين عكس سندي شد تا آقاي ملوان كه بعدها مشخص شد نامش كرزايچشمکبود شناسايي بشه و بياد دنبالمون

 كرزاي

 دوباره سوار قايق شديم و همون ماجرا تكرار شد جيغ كشيدن گلبرگ.... پوشيدن جليقه توسط آقايان.... نشستن آقايان وسط قايق تا خطري متوجه شون نباشه.... برخورد موجها به قايق و بالا و پايين رفتن ها... كيانا جون هم حسابي تو خودش رفته بود... ما خانمها هم خوش گذروندیم ....

بعد كه پياده شديم كيانا بهم گفت مامان ديدي من چقدر تو قايق خنديدم ولي گلبرگ ترسيده بود و گريه ميكردزباننیشخند

ما كه از شدت گرسنگي ديگه ناي راه رفتن نداشتيم سريع گازو گرفتيم رفتيم براي اكبرجوجهخوشمزه

روز خوبي بود و حسابي حسابی خوش گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

رضوان مامان رادین
23 مرداد 92 12:22
چقدر عالی ..من تا حالانرفتم....خوش باشید خانومی


ممنون عزيزم ايشالا قسمت بشه
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
23 مرداد 92 21:47
یعنی اگه شما عکسی هم نمی ذاشتی هاااااا... ما راحت می فهمیدیم که چقدر خوش گذشته... آخه رفته بودین اکبر جوجه و ...



حالا ما هی عکس ِ خوردنی میذاشتیم، ولی شما هی اسم و از خوردنی بیار



هههههههههه ... فدای ِ این کیانای شیرین زبون... آخه همه چی تو چهره ش دیده میشه، جــز لبخند



ووووو.... خداییش دلم واسه گلبرگ کباب شد ... عجب آدمای ِ خشنی هستین شما هااااا



_ _ _ _ _ _ _ _



خوش باشید همیشه، حتی در قایق




جدا اگه ميدونستم اينقدر اكبرجوجه دوست داري اصلا اسمي ازش نميبردم

ولي ايكاش يك عكس ازش ميگرفتم به جبران همه خوشمزه هاي تو وبلاگت اينجا ميزاشتم البته اينقدر گرسنه بوديم كه هنوز بشقاب رو ميز نرسيده خورديمش

اين دختر اينقدر مغروره كه حتي نميخواد ترسش هم نشون بده

آره گلبرگ كه خداييش خيلي ترسيده بود يه چيزي بيشتر از ترس واقعا تو اين عكس ها معلومه كه ما خيلي خشن هستيم!!!!!! ]



ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
23 مرداد 92 21:48
راستیییییی

آپ آپ آپیم ما


اي جان من عاشق آپ كردن هاي شمام اومدم
مامان دو بهونه قشنگ زندگی
24 مرداد 92 2:40
واای چه هیجان انگیزناک بود الهی عزیزم کیانا چه انگشت به دهان بود آفرین که ترسش رو این جوری از بین برده البته خانوومای شیردلی مثل شما روبه روش بوده خواسته کم نیاره الهی همیشه خوش باشین


آره اصلا به روي خودش نياورد كه ترسيده سعي كرد نشون بده كه خيلي بهش خوش ميگذره
از خانومهاي شيردل نگو كه بخوان كوه رو جابجا ميكنن قايق سواري كه سهله
مرسي عزيزم بوس بوس
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
24 مرداد 92 11:44
هنوز بشقاب روی میز نیومده، خورده بودینششششش؟

خیییییییییلی باحال بود




والا من که از شدت گرسنگی دست و پاهام میلرزید
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
25 مرداد 92 1:17
مجددا

آپ آپ آپیم ما


ما عاشق آپ کردنهاتونیم
محبوبه مامان الینا
26 مرداد 92 8:56
من هم رفتم اونجا جای جالبیه
شما کدوم شهر ساکن هستید جسارتاً
قضیه شناسایی آقای کرزای خیلی باحال بود
ما هم هرجا میریم آخر به این نتیجه میرسیم : فقط اکبر جوجه



آره جای خوبیه
عزیزم ما ساکن ساری هستیم
آره واقعا اگه بخوای یک غذای مطمئن و لذیذ بخوری تو شمال باید بری اکبرجوجه
کیانا که عاشق اکبرجوجه ست
محبوبه مامان الینا
26 مرداد 92 9:49
نه عزیزم من بجنورد هستم
اما یکی از عموهام گرگان هستن
من هم دانشجوی اونجا بودم
یکی از اشنایان هم ساری هستن دانپزشکه آقای حسین اوری اونجا هم زیاد اومدم


جدا پس زیاد میای این طرفها
ما در خدمتیم عزیزم خوشحالمون کنید
محبوبه مامان الینا
26 مرداد 92 10:14
عزیزم اون عکس ویلایی هستش که وقتی رفته بودیم بابلسر گرفته بودیم
ممنونم از مهمونوازیت
شما هم تشریف آوردین بجنورد ما درخدمتیم


قربونت برم عزیزم باشه حتما
آخی خیالم راحت شد داشتم از فضولی میمردم
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
26 مرداد 92 11:40
به سلامتی خوش باشید
واقعا که راست میگی ما خانومها همیشه از گذشتگی رو داریم
این اکبر جــــــوجــــــــه عجب آوازه ای پیدا کرده ههههههههههها


قربونت اگه از خودگذشته نبودیم که مادر نمیشدیم از خودگذشتگی تو خون خانمهاست
آره خوب اکبرجوجه هم که جای خود دارد همین الآن دهنم آب افتاد
محبوبه مامان الینا
26 مرداد 92 12:29
پیرو سوتی گیری مامان آینده یه فسقلی منظورم دندانپزشک بود


من همون اول دندانپزشك خوندم اصلا متوجه اشتباه املايي نشدم امان از چشم هاي تيزبين دوستان
مامان فتانه
26 مرداد 92 13:30
وای همیشه به گشت خیلی جزیره قشنگیه ما هم قبلا رفتیم...


چه خوب آره خيلي قشنگه
مامان ملیکا جون
28 مرداد 92 19:30
سلام مونا جونم
انشاالله همیشه به شادی...
کیانا جونم میبوسمت خاله


از طرف ما هم بوس بوس هوارتا
مامان نیایش
1 شهریور 92 19:23
به به چه خوش گذشته خوش به حالتون جای ما هم خالی


آره حسابي خوش گذشت و جاي دوستان خالي
مامان آروین (مریم)
3 شهریور 92 7:12
معلومه حسابی بهتون خوش گذشته مخصوصا قسمت اکبرجوجه .
امیدوارم جمع خانوادگیتون همیشه مستدام باشه


اكبرجوجه كه هر وقت بري خوش ميگذره
ممنون عزيزم از آرزوي زيباتون
مام پارسا
3 شهریور 92 14:59
همیشه به گردش و تفریح عزیزم
خیلی وقته بندر ترکمن نرفتیم...یادم باشه یه تعطیلی برنامه شو بذاریم
جووووووووووووووووونم کیانای شیر دل..البته به قول خودت ته چهره اش ترس داشت
اللللللللللللللللللللللهی گلبرگ هلاک شد که
ایشالله همیشه خوش باشید


كيانا خيلي سعي كرد اصلا نشون نده كه ترسيده ولي خوب يكمي ترسيده بود بيشتر هيجانزده و شوكه شده بود
گلبرگ كه الهي فقط جيغ ميكشيد