کیانا از نوزادی تا نوپایی (6ماهگی)
کماکان شیر نخوردن کیانا ادامه داشت تا یک روز که خونه عزیزجون بودیم و خاله جون داشت به کیانا فرنی می داد متوجه برخورد جسم سختی به قاشق شد و صداش تیک تیک
وااااااااااااااووو کیانا جون من دندونش نیش زده بود و داشت یواش یواش از لثه ش میزد بیرون. دقیقاً تاریخش یادمه 15 شهریورماه سال 1389 بود که دندان پایین سمت راستش دراومد. نسبت به بچه های دیگه نسبتاً زود دندونش دراومده بود.
تازه فهمیدم علت شیر نخوردنش چی بود. میگن اگه مادر بدونه که دندون درآوردن برای بچه ش چقدر درد داره پیراهنو به تنش پاره میکنه. الهی بمیرم تموم اون بیقراری ها ، کم خوابی ها،بدخلقی ها و آب دهان زیاد به خاطر این دندونهای ناقلا بود. به هر حال خیالم راحت شد که مشکل دیگه ای نداره. کم کم حریره بادام و سوپ خیلی رقیق مولینکس شده روهم به رژیم غداییش اضافه کردم. و البته شیر خوردنش هم خیلی بهتر شده بود.
از پیشرفتهای دیگه ش توی این ماه سینه خیز رفتن بود که داشت کم کم تجربه میکرد. با کمک دستاش خودشو میکشید جلو و دیگه داشت یواش یواش شیطونی هاش بیشتر می شد.
وقتی باهاش صحبت میکردم اون هم از خودش صداهای نامفهومی در می آورد انگاری داشت با من حرف میزد.کم کم لبخندها داشت جای خودشو به قهقهه میداد گاهی اوقات فقط با یک پیش گفتن هم از خنده ریسه میرفت.
عاشق دالی بازی و هر بازی که توش هیجان داشت بود و از این بازیها حسابی لذت میبرد.