کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

نذری عزیزجون و سمنو پزون

1390/9/12 22:57
نویسنده : مامی کیانا
3,276 بازدید
اشتراک گذاری

 

از چند روز قبل عزیز جون آردها رو الک کرده بود و گندم ها رو خیس داده بود تا جوونه بزنه تا بالاخره چهارشنبه ساعت 7 صبح دیگ مسی که پر از شیره جوانه گندم و آرد بود رو گذاشتیم رو اجاق.

سمنو

همه سرشون جمع بود خاله ها، دخترخاله ها، پسرخاله ها، دختردایی و پسردایی ها خلاصه همه اومده بودن تا هم به عزیزجون تو پختن سمنو کمک کنند و هم سمنو هم بزنند تا شاید به این وسیله و توی این روزها حاجت روا بشن. هر کس یه  دعا و حاجتی داشت، زیارت عاشورا خوندیم و خلاصه همه رو دعا کردیم اولش شفای همه مریض ها، بعدش آرزوی آینده ای روشن برای تموم کوچولوها مون، عاقبت به خیری و خوشبختی جوونها ، سلامتی همه پدر و مادرها ، طلب آمرزش برای سفرکرده هامون ،کسائیکه یک روزهایی تو لحظه های غم و شادی با هم بودیم وحالا جاشون خالی بود. ایشالا همه حاجت هاشون رو بگیرن و نذر هرکسی توی این روزها قبول باشه.

سمنو2

تو این میون به بچه ها حسابی خوش گذشت از شیطنت و بازی گرفته تا کشمکش سر اسباب بازیها و همینطور قهرو آشتی  ها، گریه ها و خنده ها. کیانا هم بی نصیب نبود اون همه وروجک معرکه شده بود و آتیش میسوزوند.

عزاداری1

این کوچولوها هم به نوبه خودشون عزاداری میکردن سربند یا حسین بسته بودند و سینه میزنند کیانا هم یک کاغذ دستش بود و آهنگ نوحه خونی رو با خودش زمزمه میکرد و و با اون یکی دستش سینه میزد و چون میدونست همه بهش نگاه میکنند و کاری که انجام میده برای همه جالبه زیر چشمی یک نگاهی به ما مینداخت و لبخند میزد.

عزاداری2

 

 عزاداری3

عزاداری4

خلاصه تا ساعت سه و نیم صبح نوبتی سمنو رو هم زدیم حسابی جا افتاده بود ،یک سمنوی خوشرنگ و شیرین. کیانا که عاشق سمنو و هر روز صبح دو سه تا قاشق ازش میخوره و قوی میشه!!

سمنو3

سمنو5

البته کیانا خانوم هم مثل همیشه هیچوقت به دوربین نگاه نمیکنه و همیشه مشغول یک کار دیگه ست!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان امیر علی
12 آذر 90 23:13
سلام عزیزم خوشحالم با شما اشنا شدم .هوا اونجا چطوره من عاشق بارون شمالم .جای من خالی .عزیزم در مورد تراشه ها یک پستی در وبلاگ با همین نام هست می تونی وقت کردی بخونی کاملا توضیح دادم بهترین سن از 2 سال هست .و بسیار هم دلپذیر یک رابطه جالب بین خانواده مادر و پدر و بچه درست می شه .امیدوارم بخونی و استفاده کنی بازم سوال داشتی در خدمتم


حتما بازم ممنون
dp
12 آذر 90 23:29
با سلام . ضمن عرض تبریک بخاطر نوشته قشنگتون ، ملیسا خانم به بنده دستور دادند تا ، خدمت شما عرض کنم که منتظر حضور گرم شما تو وبلاگش هست . با تشکر
مام پارسا
13 آذر 90 0:26
سلام خاله جون.قبول باشه.ایشالله به همه آرزوهات برسی و حاجت روا بشی.مارو هم دعا کردی دیگه؟؟؟؟؟؟؟


حتما عزیزم
نازنین نرگس نفس مامان
15 آذر 90 15:07
سلام به کیاناجون و مامان مهربون قبول باشه دوست عزیز
ایشالا که به همه آرزوهای قشنگتون برسیدممنون که به یاد ما بودید در ضمن این ایام رو هم تسلیت میگم ایشالا سر فرصت میام و تمام نوشته های قشنگت رو میخونم@}


merci doost khobam
مامان نازنین زهرا
15 آذر 90 21:32
قبول باشه ماشالله به کیانای گل
مامان امیر علی
16 آذر 90 12:55
مرسی عزیزم به ما سر زدین .عزاداریهای شما هم قبول باشه عزیزم .کیانا جون بوس
مامان نفس طلایی
16 آذر 90 16:01
قبول باشه
مامان مهراد
17 آذر 90 20:38
نذر عزیز جونت قبول
مامان نیایش
19 آذر 90 19:09
قبول باشه ان شا الله کیانا جون خیلی ماه شدی زنده باشی
مامان ایلیا
22 آذر 90 3:48
نذرتون قبول باشه عزیزم.
کیانا جان عزاداری شما هم قبول باشه کوچولوی ناز خاله.


قبول حق مرسی
مهتاب
22 آذر 90 14:14
سلام خدای مهربون نذرتون قبول کنه من سمنو نپختم درست که خیلی وقت میگره و بدون شکر شیرین میشه