کیانا و ننه سرما
همونطور که امسال برگ ریزون زودتری نسبت به سالهای قبل داشتیم ننه سرما هم با یک بغچه پر از برف و بارون اومده تا نوید یک زمستون سرد و برفی رو بهمون بده.
این هفته کیانا خانوم چند روزی پاسند بود چون مامانی از تهران اومده بود وهمه با هم بودیم. آبا حسن (بابابزرگ باباکاوه) هم از اینکه خوشگله یا همون کیاناز اومده خونشون تا چند روزی کنارشون بمونه خیلی خوشحاله. کیانا خانوم واسه آبا حسن سفره میندازه و وسایلو جمع میکنه، داروهای آبا حسن رو واسش میاره و البته اون وسط ها خرابکاری هم میکنه.خلاصه واسه خودش خانومی شده.
پاسند یکی از روستاهای کوهپایه ای بهشهرواسه همین هم اونجا خیلی سردتر از جاهای دیگه ست. شب سردی رو پشت سر گذاشتیم صبح که بیدار شدیم همه جا رو برف سفید پوشونده بود باباکاوه هم صبر نداشت منتظر بود تا کیانا خانوم از خواب بیدار شه ،صبحونه بخوره و بعدش با هم بریم برف بازی .
جنگل های اطراف سفید پوش شده بود و همه اومده بودند تا این مناظر زیبا رو ببینند و لذت ببرن. کیانا هم کلمه "برف" رو همونجا یاد گرفت.یک کوچولو تو برفها قدم زدیم ولی چون هنوز برف میبارید و هوا خیلی سرد بود دوباره اومدیم تو ماشین.
کیانا هم با تعجب به دونه های برفی که از آسمون میبارید نگاه میکرد با برف ها بای بای میکرد و با خوشحالی با هم شعر میخوندیم
پاییزه پاییزه برف از درخت میریزه
هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف
ابر سیاه و سفید رو آسمونو پوشید
دسته دسته کلاغها میرن به سوی باغ ها
همه میگن به یک بار قار و قار و قار قار ( با کمی تغییر توسط مامان!!!!)