کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

کیانا در نی نی توپولی

  غروب پنجشنبه و دلگیری و هوای پاییزی، دیگه نه من نه کیانا نتونستیم تو خونه بمونیم بابا کاوه هم هنوز نیومده بود. زنگ زدیم به بابایی که با هم بریم بیرون بابا هم این روزها خیلی درگیر کارشه و نتونست بیاد. دوتایی تصمیم گرفتیم بریم پارک وقتی به کیانا گفتم که میخواهیم بریم پارک دیگه سر از پا نمی شناخت زودی شلوارشو درآورد،لباسهاشو از تو کشوش  ریخت بیرون و با خودش نی نای میکرد ومیگفت تاب تاب، بیب بیب. رفتیم پارک ولی از شانس ما همه وسیله ها خیس بودند، چون صبح یک کوچولو بارون اومده بود. کیانا هم دیگه قابل کنترل نبود، اون همه وسیله بازی ولی هیچکدوم قابل استفاده نبود. کیانا هم تو بغلم داشت دست و پا میزد که بزارمش پایین و ...
2 مهر 1390

یک بوسه برای قلبم یک بوسه برای تو

چندروزی نمیدونم چرا سایت نی نی وبلاگ رو نمیتونستم از خونه باز کنم با پرس و جو فهمیدم مشکل از ISPو کارت اینترنت رو عوض کردم و امشب اومدم به همه دوستان نی نی وبلاگی سلام بدم. اول از همه به مامانی و بابایی و عموآرمان که چند روزیه میان به وبلاگ کیانا سر میزنند و میبینند خبری نیست، تا اینکه امشب مامانی گفت که چرا چندوقتیه مطلب جدید نذاشتم. واسه همین هم یک عکس داغ داغ از کیانا خانوم گرفتم و بهش گفتم تو عکس یک بوس آبدار حسابی بفرسته مخصوص مامانی و بابایی و عموجون .     ...
29 شهريور 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی (6ماهگی)

  کماکان شیر نخوردن کیانا ادامه داشت تا یک روز که خونه عزیزجون بودیم و خاله جون داشت به کیانا فرنی می داد متوجه  برخورد جسم سختی به قاشق شد و صداش تیک تیک وااااااااااااااووو کیانا جون من دندونش نیش زده بود و داشت یواش یواش از لثه ش میزد بیرون. دقیقاً تاریخش یادمه 15 شهریورماه سال 1389 بود که دندان پایین سمت راستش دراومد. نسبت به بچه های دیگه نسبتاً زود دندونش دراومده بود. تازه فهمیدم علت شیر نخوردنش چی بود. میگن اگه مادر بدونه که دندون درآوردن برای بچه ش چقدر درد داره پیراهنو به تنش پاره میکنه. الهی بمیرم تموم  اون بیقراری ها ، کم خوابی ها،بدخلقی ها و آب دهان زیاد به خاطر این دندونهای ناقلا بود. ...
24 شهريور 1390

18 ماه زیبا و پرماجرا

    به مناسبت یک سال و نیمه شدن کیانا جونم تقدیم به چراغ خونه گل گلخونه مثه خوابی…مثه رویا مثه آرامش دریا مثه آسمون آبی آرومی وقتی که خوابی مثه پروانه نجیبی تو یه رویای عجیبی مثه یاسای تو باغچه مثه آینه تو طاقچه مثه چشمه ی زلالی انگاری خواب و خیالی                ...
23 شهريور 1390

کیانا وارد می شود!!

  وقتی میریم خونه عزیز جون بعد از سلام و احوالپرسی و ماچ وبوسه زودی من و مامان میریم سمت مبل ها تند و تند هر چی رو عسلی جمع میکنیم. چاقو،پیش دستی، دستمال کاغذی، قندون میزاریم روی شومینه.  بعدش میریم سمت گلها، مامان زودی گلهاشو جمع میکنه آخه خیلی دوسشون داره و کیانا قاتل گلهای مامانه. یک سری از گلها که مصنوعی هستند میرن توی اتاق و در اتاق بسته میشه. یک سری از گلهای طبیعی میرن روی تراس و یک سری که دیگه جا نمیشه میره توی راه پله ها.  اما این کیانا که خیلی دلش میخواد برگ گلهای عزیزجونو بکنه از هیچ فرصتی چشم پوشی نمیکنه اینجا رو نگاه کنید توروخدا میبینید این گلهای بیچاره رو دیگه برگ به ساقه ندارن...
20 شهريور 1390

یاد ایام

  باباکاوه عین خودم عاشق وسیله های قدیمی و عتیقه است. واسه همین هم گهواره بچگی هاشو تا الآن نگه داشته و همیشه آرزو داشته یه روزی بچه خودش رو توی این گهواره بخوابونه و واسش لالایی بخونه. تصمیم داریم این گهواره چوبی رو واسه نی نی کیانا جونم نگه داشته باشیم خدایا یعنی میشه اگه بشه چی میشه!! بابا کاوه عشقش اینه که یه روزی بابابزرگ بشه وبه قول خودش با نوه هاش حال کنه، لوسشون کنه و همبازیشون بشه، هرچند وقت یکبار هم میشینه پیش خودش حساب کتاب میکنه که حداقل چند سال دیگه میتونه نوه اش رو ببینه من هم از حرفهاش خنده ام میگیره آخه فکر کنم اون دوره زمونه دیگه بچه ای در کار نباشه خدا میدونه چی پیش بیاد.  کیانا ...
20 شهريور 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی(5ماهگی)

  انگار داشت یه اتفاقهایی می افتاد دیگه کیانای مامان مثل ماههای قبل خوب شیر نمیخورد یعنی گاهی اوقات اصلاٌ شیر نمی خورد. دیگه داشتم از غصه دق می کردم همه روش هایی رو که بقیه بهم پیشنهاد می دادن امتحان کردم ولی نمیشد گاهی اوقات با قطره چکون بهش شیر می دادم. ولی اینطوری نمیشد چندباری هم دکتر بردم گفتند گاز معده اش زیاده و از این حرفها و کلی شربت و دارو تجویز کردن.  حس مادرانه ام بهم میگفت که مشکلش این نیست واسه همین هم داروهاشو فقط واسه چند روز امتحانی استفاده کردم ولی شیر خوردنش هیچ تغییری نکرد و دیگه قید داروها رو زدم.  یک روز واسش فرنی خیلی رقیق و کم شیرین درست کردم خیلی دوست داشت و خوب میخ...
19 شهريور 1390