کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

کیانا این روزها

  طوطی خوش زبون خونه ما کلی شیرین زبون شده از شیرین زبونی هاش براتون بگم که جدیدا عزیزم رو یاد گرفته ، از دور دستاشو باز میکنه و میپره تو بغلم و در همین حین میگه عزیزَـَـَـَـَـَـَـَـم و دوباره و سه باره این کارو ادامه میده. کلمه ی دیگه که یاد گرفته " ای بابا" هر وقت چیزی از دستش میفته یا چیزی که میخواد نمیشه میگه ای بابا یه موقع هایی هم برعکس میگه " بابا ای". هر وقت شیرشو میخوره، شیشه رو به من میده میگه " مامان جیر خویدم" یعنی مامان شیر خوردم حتی وقتی خواب خوابه هم شیشه رو میده دستم و وقتی ازش میپرسم مامان شیر خوردی؟ میگه خوردم.   دندونهای کیانا همگی دست به دست هم دادن تا از لثه هاش بیان بیرون خیلی لث...
9 آبان 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی(8ماهگی)

تو این ماه عزیز دردونه مامان کلی پیشرفت داشت اول اینکه ماما و بابا گفتن رو یاد گرفت و گاهی اوقات دد هم میگفت. ما هم صبح تا شب منتظر این بودیم تا از لابلای صداهایی که کیانا از خودش در می آورد یک کلمه جدید کشف کنیم. این وروجک با سرعت یک موش کوچولو سینه خیز از این ور به اون ور، از این سوراخ به اون سوراخ میره و شیطونی میکنه. تازه کیانا جون میتونه بشینه و با اسباب بازیهاش بازی کنه. کم کم داره شیرین کاریهاش شروع میشه ناگفته نمونه از آهنگهای موردعلاقه کیانا که شبها هم اکثرا با گوش دادن به اون میخوابید آهنگ " تو که چشمات خیلی قشنگه" از خانوم مهرنوش بود که واقعا عاشق این آهنگ بود و هست و با شنیدن این آهنگ دستاشو بالامیبردو نی ن...
8 آبان 1390

ما برگشتیم به خونه

    سلام به همه دوستای خوبم       ما بالاخره از تهران بزرگ برگشتیم و کیانا تو این مدت حسابی بهش خوش گذشت. آخه این دختر راه رفت وخرید کرد از اسباب بازی گرفته تا لباس و کفش و کلی چیزای خوشگل. مبارکت باشه گلم ایشالا همیشه سالم  باشی و زود زود بزرگ شی تا ما هم زود زود بریم واست خرید کنیم. خداییش خرید کردن واسه کیانا برای من و باباکاوه از خرید کردن واسه خودمون بیشتر میچسبه نمیدونم چرا؟!!! از اهل خونه براتون بگم که کیانا وقتی صبح بیدار میشد بدون برو برگرد باید آرمانی رو بیدار میکرد عموآرمان هم که اصلا عادت به سحرخیزی نداره فقط فقط بخاطر دل کیانا مجبور بود بیدارشه تا به اوامر کیانا خانوم ...
24 مهر 1390

بازی بازی برج سازی!!

          کیانای مامان این روزها حسابی خودشو با اسباب بازیهاش سرگرم میکنه. گاهی اوقات غرق در دنیای خودش میشه و واسه خودش یه چیزایی مثل شعر زمزمه میکنه من هم از یک گوشه ای طوریکه متوجه نشه نگاش میکنم از اون دور همش تو دلم قربون صدقه ش میرم و دلم میخواد برم جلو حسابی بچلونمش. اینجا هم داره برج میسازه و خدا میدونه تو سرش چی میگذره!   یک نگاه متعجبانه از حضور ناگهانی مامان دوربین به دست!     تازه این روزها صاحب یک صندلی خوشگل هم شده که خیلی دوسش داره حتی موقع بیرون رفتن هم میخواد با خودش ببره.   ...
24 مهر 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی(7ماهگی)

  این کوچولوی ریزه میزه ما عین زنبور نیش میزنه با اون دندونهای ریزه میزه و تند وتیزش هر از گاهی گاز میگیره. به خاطر خارش لثه هاش بهش دندون کش میدم ولی به همه چیز گاز میزنه غیر اون. اگه دنبال کیانا میگردین باید زیر مبلها و میز رو یک نگاهی بندازید همیشه هم اون گوشه ها یک چیزی واسه بازی کردن و بعدش بردن توی دهنش پیدا می کنه.  کم کم داره نشستن رو تمرین میکنه چند ثانیه ای میشینه ولی زودی میفته. 13 مهرماه دندون چپ پایینش هم بیرون زد و آخر مهرماه عزیزجون برای نوه کوچول موچولش آش دندونی پخت و همه خونه عزیز جون جمع بودیم جای شما خالی!! غذای موردعلاقه این ماه کیانا جونم سوپ ساده مولینکس شده بود که خی...
5 مهر 1390

کیانا در نی نی توپولی

  غروب پنجشنبه و دلگیری و هوای پاییزی، دیگه نه من نه کیانا نتونستیم تو خونه بمونیم بابا کاوه هم هنوز نیومده بود. زنگ زدیم به بابایی که با هم بریم بیرون بابا هم این روزها خیلی درگیر کارشه و نتونست بیاد. دوتایی تصمیم گرفتیم بریم پارک وقتی به کیانا گفتم که میخواهیم بریم پارک دیگه سر از پا نمی شناخت زودی شلوارشو درآورد،لباسهاشو از تو کشوش  ریخت بیرون و با خودش نی نای میکرد ومیگفت تاب تاب، بیب بیب. رفتیم پارک ولی از شانس ما همه وسیله ها خیس بودند، چون صبح یک کوچولو بارون اومده بود. کیانا هم دیگه قابل کنترل نبود، اون همه وسیله بازی ولی هیچکدوم قابل استفاده نبود. کیانا هم تو بغلم داشت دست و پا میزد که بزارمش پایین و ...
2 مهر 1390

یک بوسه برای قلبم یک بوسه برای تو

چندروزی نمیدونم چرا سایت نی نی وبلاگ رو نمیتونستم از خونه باز کنم با پرس و جو فهمیدم مشکل از ISPو کارت اینترنت رو عوض کردم و امشب اومدم به همه دوستان نی نی وبلاگی سلام بدم. اول از همه به مامانی و بابایی و عموآرمان که چند روزیه میان به وبلاگ کیانا سر میزنند و میبینند خبری نیست، تا اینکه امشب مامانی گفت که چرا چندوقتیه مطلب جدید نذاشتم. واسه همین هم یک عکس داغ داغ از کیانا خانوم گرفتم و بهش گفتم تو عکس یک بوس آبدار حسابی بفرسته مخصوص مامانی و بابایی و عموجون .     ...
29 شهريور 1390

کیانا از نوزادی تا نوپایی (6ماهگی)

  کماکان شیر نخوردن کیانا ادامه داشت تا یک روز که خونه عزیزجون بودیم و خاله جون داشت به کیانا فرنی می داد متوجه  برخورد جسم سختی به قاشق شد و صداش تیک تیک وااااااااااااااووو کیانا جون من دندونش نیش زده بود و داشت یواش یواش از لثه ش میزد بیرون. دقیقاً تاریخش یادمه 15 شهریورماه سال 1389 بود که دندان پایین سمت راستش دراومد. نسبت به بچه های دیگه نسبتاً زود دندونش دراومده بود. تازه فهمیدم علت شیر نخوردنش چی بود. میگن اگه مادر بدونه که دندون درآوردن برای بچه ش چقدر درد داره پیراهنو به تنش پاره میکنه. الهی بمیرم تموم  اون بیقراری ها ، کم خوابی ها،بدخلقی ها و آب دهان زیاد به خاطر این دندونهای ناقلا بود. ...
24 شهريور 1390

18 ماه زیبا و پرماجرا

    به مناسبت یک سال و نیمه شدن کیانا جونم تقدیم به چراغ خونه گل گلخونه مثه خوابی…مثه رویا مثه آرامش دریا مثه آسمون آبی آرومی وقتی که خوابی مثه پروانه نجیبی تو یه رویای عجیبی مثه یاسای تو باغچه مثه آینه تو طاقچه مثه چشمه ی زلالی انگاری خواب و خیالی                ...
23 شهريور 1390