دلم ميسوزه!!!!
با هم چمدون لباسهاي زمستوني رو ريختيم بيرون. واااي كه چه كيفي داره از همون كوچيكي عاشق اين بودم كه مامانم چمدونهاشو و مخصوصا اون صندوقش رو باز كنه و بريم ببينيم توش چه خبره؟ با اينكه هر سال محتويات چمدون دو سه باري بيرون ميومد ولي هر بار برامون تازگي داشت و چه ذوقي ميكرديم.... بوي چمدون ..... خلاصه كيانا هم اگه به مامانش رفته باشه كه بـــــــــــــــله رفته چه خوشحالي ميكرد از بابت ديدن و پوشيدن لباسهاي قديميش. نميدونم چرا بعضي لباسها تو چمدون لك ميشن. رفتم تو حموم و با سفيد كننده مشغول لكه گيري بعضي از لباسها شدم.... كيانا كه از صبح مشغول بازي با خودش و عروسكهاش بود كلافه اومد جلوي در حموم و با بغض گفت: مامان دلم براي خودم ميسوزه!!...
نویسنده :
مامی کیانا
12:03