کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

کیانا فرشته خونه ما

غروب جمعه

براي اينكه غروب جمعه ها تو خونه نموني و دلت نگيره مجبوري از خونه بزني بيرون. اينجا هم نزديكترين مكان تفريحي به خونمونه. امير فرات دو دو كيش كيش !!!! دو دو كيش كيش !!!!! اييييسسسسسسسسسست!!!( قيافه كيانا وقتي قطار وايميسته  ) حسابي رفته تو فكر!!!!!! شام هم رفتيم آسمون!!!! نه اون آسمون .... آسمون خودمون ....... فست فود آسمون   ...
15 تير 1392

بدرقه اش کردیم

سلام به همه دوستانی که در این مدت غیبت ابراز دلتنگی کردند!!! غیبت طولانی من این بار دلیل خوبی نداشت و نمی خواهم به خاطرش خیلی خاطر دوستان عزیز رو برنجونم. کیانا کنار حرم امام رضا کلی از باباحسن گفت و براش دعا کرد و همینطور که ضریح طلایی رو تو بغل گرفته بود اولین دعاش شفای باباحسن بود. امام رضا هم واسطه شدند تا شاید دعای این فرشته کوچک رو برآورده کنند. صبح روز چهارشنبه 29 خرداد باباحسن که مدتها بود در بستر بیماری بودند این دنیا رو وداع گفتند. کیانا و باباحسن (پدربزرگ باباکاوه) با هم  ارتباط  خیلی خوبی داشتند. باباحسن  کیانا رو کیاناز صدا میزد.حالا هم کیانا همیشه ازم میپرسه پس باباحسن کی از بیمارستان میاد؟ هنوز ...
9 تير 1392

سفر بخير

  چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود كه اين مسيرو ميرفتيم. چقدر شاد و پرانرژي و به قول معروف هورااا بوديم .... حرفهايي بود كه موقع برگشت از ذهنم ميگذشت...   روز دوشنبه ساعت12 از خونه حركت كرديم به سمت بجنورد. كيانا نصف مسير رو تخت خوابيد. ولي بقيه مسير هر 10 دقيقه يكبار ميپرسيد: كيانا : مامان كجا ميريم؟ مامان:  پيش گلبرگ جون!! كيانا: مگه نگفتي ميريم خونه خدا؟؟؟ مامان: چرا؟؟اول ميريم پيش گلبرگ بعد با هم ميريم مشهد. كيانا: مگه نگفتي با قطار ميريم؟؟؟ پس كي قطار سوار ميشيم؟؟؟ وااااي دقيقا اين مكالمات تا موقع رسيدن 20 باري بينمون ردوبدل شد.  تقريبا ساعت 7 بود كه رسيديم. دايي و زندايي عزيز و...
25 خرداد 1392

مسابقه وبلاگی

  از طرف دوست گلم زهره جون به این مسابقه وبلاگی دعوت شدم و خیلی سریع و بدون معطلی میریم تا جوابها رو بخو نیم ... 1- بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟   گوشی زنگ بخوره و خبر فوت عزیزی رو بشنوم(بخاطر خاطره بدی که تو ذهنم هست)   2- اگر 24 ساعت نامرئی میشدی، چی کار میکردی؟ نامرئی..... جدا..... یعنی میتونم از در و دیوار رد شدم این صحنه رو تو خیلی از فیلم ها و سریالها دیدم میخوام تجربه ش کنم 3- اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست؟ برسم به بهشت  4- از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟ پلنگ 5- کارتون مور...
8 خرداد 1392

عدویی که سبب خیر شد!!!!

کیانا از دوره نوزادی تا همین چندروز پیش یک عادت خیلی بد داشت. مکیدن دو انگشت. اوایل همه میگفتند که اشکالی نداره و این کار براش موجبات آرامشه!!!!!!!! بعد از دوره نوزادی این عادت همچنان ادامه داشت خیلی از راهکارها رو پیش گرفتم تا این عادت بد رو کنار بذاره. خوردن اجباری پستونک، پرت کردن حواسش با اسباب بازی های مختلف،بازیهایی که بیشتر دست  توش دخالت داشت مثل خمیربازی،دادن خوراکی های مختلف برای سرگرم کردنش مثل هویج که خوردنش حداقل نیم ساعتی طول میکشید یا خشکبار،درآخر هم لاک تلخ....  چند نمونه از شاهکارهای مامان .... غیر از همه این راهکارها همیشه باهم درباره خوردن دست و عوارض و عواقبش صحبت میکردیم. ولی دوبار...
4 خرداد 1392

شیرین تر از عسل

نیمه های شب از خواب بیدار شدی،از تکونهایی که میخوردی بیدار شدم. دیدم نشستی، گفتم مامانی چی شده؟ چی میخوای؟ گفتی: گرسنمه!! گفتم: چی واست بیارم؟ چی میخوری؟ گفتی : تو رو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی اولش مات و مبهوت شدم آخه اونقدر جدی گفتی که نمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم. بعد ریز ریز خندیدی و دوتایی زدیم زیر خنده. آخه شیطون نصفه شبی شوخیت گرفته،نیم وجبی از خواب بیدار شدی که اینو بهم بگی. خیلی شیرین شدی از عسل هم شیرین تر.   ...
30 ارديبهشت 1392

یک روز خوب

 ماجراي يك روز خوب و به يادماندني رو در ادامه مطلب بخونيد كم كم به پايان زودرس سال تحصيلي نزديك ميشيم. به همين خاطر چند روز پيش از طرف مديريت مهد به جشن پايان سال بچه ها دعوت شديم. واي كه چه لذت بخش بود براي من و باباكاوه شركت تو اين جشن كه برامون اولين تجربه بود، مثل تموم تجربيات شيريني كه به واسط فرشته كوچك خونمون خداوند بهمون هديه ميداد. بي صبرانه منتظر فرا رسيدن روز جشن بوديم. راس ساعت 3:30به سالني كه دعوت شده بوديم رفتيم. كيانا رو ازمون تحويل گرفتند و بچه ها تو رديف اول نشستند. من و باباكاوه هم چند رديف عقب تر نشستيم. گوشامون پر بود از صداي كيانا كه با دوستاش حرف ميزد قربونش برم صداش از همه بچه ها رساتر بود و ...
29 ارديبهشت 1392

خدايي كه همين نزديكيست

همه در بعثت ذرات هستیم                همه پیغمبر بالذات هستیم بشر آیینه دار بی ثباتی است             وگرنه دانش توحید ذاتی است خدا جز خاک مأوایی ندارد                  جهان غیر خدا جایی ندارد خدا در لا به لای لآ مکان است            خدا مثل حقیقت بی نشان است خدا در گل خدا در آب و رنگ است        خدا نقاش این جمع قشنگ است خدا یعنی درختان حرف دارند              شقایق ها درونی ژرف دارند خدا ... ذات گل و ذ...
25 ارديبهشت 1392

مدير خوش قول!!!

اگه دوستان يادشون باشه گفته بودم مديريت مهد كيانا قول داده بود به زودي برنامه يك اردوي ديگه رو بزاره. خانوم تنهايي خيلي سريع به قولش عمل كرد. پنجشنبه اي كه گذشت رفتيم اردووووو مقصد اردو اين دفعه يكي ديگه از زيباييهاي شمال كشور بود بـــــــــــله رفتيم دريااااااااا  اين بار از كلاس كيانا دوستهاي بيشتري اومده بودند. آرمين كه هميشه كيانا از شيطنتهاش توي كلاس ميگه بود اميررضا، رادين،ديانا ،نرگس... صبح زود با كلي وسيله كه هر چه كردم از حجمشون كم كنم و بيخيالشون بشم ولي دوباره لحظه آخر برداشتمشون. مثل اينكه قسمتمون اينه كه روز ابري بريم اردو يا اينكه وقتي قصد اردو داريم هوا ابري ميشه!!!!!!! ...
24 ارديبهشت 1392